بازگشت به صفحه کامل
« بازگشت

آزاد سازی اسرا حس غرور و قدرت ملی را در کشور مضاعف کرد

آزاد سازی اسرا حس غرور و قدرت ملی را در کشور مضاعف کرد


تاریخ انتشار : Publish : نسخه قابل چاپ Print

اواخر مرداد ماه سال 1369 بود .مشیت الهی این بود که بعد از تلخکامی واقعه زلزله رودبار و منجیل که دو ماه...


n00071250-b

 اواخر مرداد ماه سال 1369 بود .مشیت الهی این بود که بعد از تلخکامی واقعه زلزله رودبار و منجیل که دو ماه

قبل از آن اتفاق افتاده بود و جمع زیادی از هموطنانمان از بین رفته بودند خبرهای خوشی از راه برسد. نامه هایی بین روسای جمهور وقت ایران و عراق مبادله شده بود و طرف عراقی در آخرین نامه به عنوان آقای هاشمی رفسنجانی نوشته بود:

" با پیشنهاد شما در مورد مبنا قرار دادن عهدنامه 1975 موافقت می شود… ما عقب نشینی خود را از روز جمعه

هفدهم آگوست 1990 آغاز و نیروهای خود را از مناطق رویاروی شما در طول مرزها فراخواهیم خواند… مبادله

فوری و همه جانبه اسرای جنگ را از روز جمعه آغاز می کنیم… بدین ترتیب همه آنچه را که می خواستید و بر

آن تکیه می کردید تحقق می یابد "

خبر بسرعت همه جا منتشر شد. قرار بود اسرا بزودی برگردند. یادم هست جنب و جوش مردم در شهر بیشتر

شده بود. بسرعت در ستاد در حال تشکیل مستقر شدیم. ساختمانی بود متعلق به نهاد ریاست جمهوری واقع در خیابان حافظ نبش کوچه هاتف. از همان روز اول ورود آزادگان به قصر شیرین تعداد زیادی از خانواده های اسرا و

مفقودین جنگ تحمیلی با به همراه داشتن عکس عزیزان خود در محل ستاد تازه تأسیس حاضر م یشدند و

گمشده خویش را پرس و جو می کردند.

روال به این صورت بود همزمان که آزادگان در قصر شیرین توسط صلیب سرخ ثبت نام و تحویل مقامات ایرانی

می شدند اسامی آنان نیز بسرعت توسط تلکس و تلفنگرام به ستاد منعکس و این اسامی جهت اطلاع خانواده های

حاضر در ستاد به بوردها نصب و در رسانه ها نیز اطلاع رسانی می شد .از شادترین لحظه های به خاطر مانده از

این مقطع نگا ههای جستجو گر خانواده ها در بین اسامی اعلامی و آن لحظه شادی بود که پدرو مادری اسم و

مشخصات فرزند خود را در بین آزادگان وارد شده به میهن می دید. یادم هست سالن بزرگ طبقه همکف ستاد

آزادگان غریو شادی و  اشکهای شوق این خانواده ها را بارها و بارها به تصویر کشید و جمعیتی که آنروزها

همیشه آنجا بودند از دیدن این صحنه های لطیف و تکرار نشدنی به وجد می آمدند.

آزادگان بعد از اتمام مراحل قرنطینه بتدریج به شهرهایشان برمی گشتند و تحویل خانواده هایشان م یشدند. مراجعاتشان به ستاد نیز شروع شده بود. حالا رودررو و از نزدیک با آ نها ارتباط داشتیم. جوان بودند و عموماً

جسمی نحیف داشتند، صورت های استخوانی، سرتراشیده و چین و چروک های صورت و پیشانی. این ها

مشخصه های ظاهری آنروزهایشان بود همه چیز حکایت از ناملایمات دوران اسارت داشت.

اما روحیه مصمم و امید به آینده در نگاهشان موج می زد کمتر حرف م یزدند ولی بدقت گوش می دادند، آرام

بودند و قانع. خواسته های زیادی نداشتند بیشتر مشورت می خواستند. بدنبال پیدا کردن خودشان در جامعه

آنروز بودند. به هر حال در طی این مدت تغییراتی در سبک زندگی مردم و مراودات اجتماعی بوجود آمده بود که

شاید برای ما عادی بود ولی برای آنان به زمان نیاز داشت.

آزادگان پتانسیل عظیمی با خود بهمراه داشتند. گواه آن موفقیت سریع و چشمگیر آ نها در طی مدارج تحصیلی، موفقیت های شغلی و تصدی مسئولیت های مهم در نظام اداری کشور، ارتباط گیری خوب با جامعه ای که سال ها چشم انتظار آ نها بودند و در مجموع هوشمندی آ نها در انطباق سریع با جامعه ای بود که اکنون با

یک وقفه چندین ساله دوباره در آن زندگی م یکردند. آنان در طول اسارت اوقات خود را با انجام فعالیت های

فرهنگی، علمی، تربیتی و ورزشی با کیفیت گذرانده بودند و همین امر در آنان آمادگی ایجاد کرده بود که زندگی

پس از اسارت را آسان تر شروع کنند. جا دارد در این نوشتار از نقش بی بدیل مرحوم حاج آقای ابوترابی رحمت

اﷲ علیه در ایجاد و حفظ فضای معنوی، امید و استقامت در بین آزادگان یاد و تقدیر کرد. روحش شاد

 گفتم آرام بودند و قانع. در این مورد بی مناسبت نیست خاطره ای برایتان نقل کنم. اواخر شهریورماه 1369 بود

که گروهی از آزادگان مجروح و جانباز با هماهنگی بعمل آمده از سوی مسئولین کشور وسازمان صلیب سرخ

جهانی با هواپیما از بغداد به تهران منتقل شدند. جهت عیادت یکی از این عزیزان بهمراه هیئتی به منزلش در

میدان راه آهن تهران رفتیم. در بستر بیماری بود. انتهای عیادت که از او پرسیدیم اگر خواسته ای دارید بفرمایید

کمی فکر کرد و گفت: ابتدای اسارت مرا بجای اردوگاه اسرا به زندان انفرادی منتقل کردند. دلتنگ بودم .غروب

روز اول اسارت چشمم روی دیوار به نوشته ای افتاد. نزدیک که شدم دیدم شخصی بنام " محمود شرافتی "

روی دیوار زندان نام خود را با ذکر تاریخ حک کرده است. فردا که سراغ ایشان را گرفتم گفتند از آزادگانی بوده

که قبلاً اینجا بوده و بعد به اردوگاه منتقل شده است شنیدن این موضوع امید و دلگرمی مضاعفی در من ایجاد

کرد که با توکل به خدا و صبر حتماً راه خلاصی از این زندان هست. م یگفت در طول سالهای اسارت در

اردوگاه های عراق هرگز او را ندیده ولی همیشه بیادش بوده و حالا تنها خواسته اش از ما این بود که نشان و

آدرسی از او بگیرد وبعد از این سال ها او را ببیند.

 آزاد سازی اسرا در مقطعی که اتفاق افتاد حس غرور و قدرت ملی را در کشور مضاعف کرد .این مهم ثمره

استقامت و پایمردی آزادگان در اردوگاه های اسارت و چشم انتظاری و قدردانی ملت نسبت به فرزندان دربند خود بود. اکنون که نزدیک به 42 سال از آن تاریخ م یگذرد آزادگان همچنان صبور و پرتلاش در صحنه های

مختلف اجتماعی حضوری فعال دارند. به حدود سنین میانسالی رسیده اند تشکیل خانواده داد هاند و فرزندانشان

هم در سنین نوجوانی و جوانی هستند ولی همیشه در تاریخ این مرز و بوم چون سرو سرافرازند و ماندگار.

در ادبیات جاری آزادگان را به سرو تشبیه م یکنند حکایت سعدی علیه الرحمه در این باب زیباست:

حکیمی راپرسیدند: چندین درخت نامور که خدای عزوجل آفریده است و برومند هیچ یک را آزاد نخوانند مگر

سرو را که ثمره یی ندارد. دراین چه حکمت است؟

گفت: هردرختی را ثمره معین است که به وقتی معلوم به وجود آن تازه آید و گاهی به عدم آن پژمرده شود و

سرو را هیچ از این نیست و همه وقت خوش است و این است صفت آزادگان! (گلستان سعدی)