بازگشت به صفحه کامل

نگاه راهبردی امام خمینی و مقام معظم رهبری به وحدت حوزه و دانشگاه

نگاه راهبردی امام خمینی و مقام معظم رهبری به وحدت حوزه و دانشگاه


تاریخ انتشار : Publish : نسخه قابل چاپ Print

امام خمینی پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز با نگاه راهبردی به وحدت حوزه و دانشگاه، آن را بزرگترین پیروزی دانسته‌اند به گونه‌ای که اگر نهضت اسلامی مردم ایران هیچ دستاوردی غیر از وحدت حوزه و دانشگاه نداشت، باز هم می‌ارزید: "من بزرگترین پیروزی را آشتی بین دانشگاه و مدارس علمی [حوزه‏های علمی‏] می‏دانم. اگر ما هیچ پیروزی پیدا نکرده بودیم الّا همین معنا که بین دانشگاه و طبقه روحانی نزدیک کردیم و تفاهم حاصل شد همین کافی بود"

نگاه راهبردی امام خمینی و مقام معظم رهبری به وحدت حوزه و دانشگاه

 

گام‌های وحدت قبل از انقلاب

امام خمینی در اولین پیام مکتوب سیاسی خود در سال 1323 یعنی قریب به بیست سال قبل از شروع نهضت اسلامی از مدارس علم و دانش جدید و دانشگاه‌ها در کنار مدارس علوم دینیه نام برده و نسبت به تسلط نا اهلان بر آن شکوِه کرده است.(1) در آذرماه 1341 یعنی در روزهای اولیه شروع نهضت همزمان با دفاع از موجودیت حوزه‌های علمیه، پیشرفت و ترقی کشور را از دانشگاه دانسته و از وضعیتی که حکومت پهلوی برای آن رقم زده ابراز نگرانی کرده است به این که صد سال است به یک معنی دانشگاه داریم اما هنوز یک لوزتیْن سلطان را می‏خواهند عمل کنند باید از خارج طبیب بیاید!(2) در اردیبهشت 1342 اعضای انجمن اسلامی دانشگاه تهران‏ را به حضور پذیرفته ودر باره دلایل مخالفت خود با اصلاحات ارضی با آنان سخن گفت.(3) و در اعلام انزجار از حمله عوامل رژیم پهلوی به مدرسه فیضیه، حمله به دانشگاه و سرکوب دانشجویان را نیز مورد نکوهش قرار داد و آن را به گفته عوامل رژیم، به دستور مستقیم شاه دانست.(4) امام همچنین در فروردین 43 در دیدار با دانشجویان دانشگاه تهران و طلاب قم، دانشگاهیان را به وحدت مذهبی دعوت کرد و از آنان خواست در دانشگاه پرچم اسلام را بالا ببرند؛ تبلیغات مذهبی کنند؛ مسجد بسازند؛ نماز جماعت بخوانند و تظاهر به نماز خواندن بکنند. و تآکید کرد اگر علاقه به استقلال ایران دارند، وحدت مذهبی را ایجاد نمایند.(5)

امام خمینی پس از تبعید و در فضای خاص نجف نیز از دانشگاه و دانشجویان غافل نشد و در دیداری با دانشجویان دانشگاه بصره به همه روحانیان و دانشگاهیان در باره توطئه جدایی حوزه و دانشگاه هشدار داده و آنان را به وحدت و همگرایی برای اهداف مشترک فراخواند و اظهار داشت: «عوامل استعمار به ما که می‏رسند می‏گویند تیپ جوان و تحصیلکرده و دانشجو فاسد شده‏اند، عقاید مذهبی و ملی خود را از دست داده‏اند و سر به بیراهه نهاده ‏اند و چشم و گوش بسته، مقلد بیگانگانند؛ و به شما که می‏رسند می‏گویند مراجع و روحانیونْ خرافی و مرتجعند، و واقعیات زمان را درک نمی‏کنند و متابعت از آنها سیر قهقرایی و عقبگرد است و شرط تعالی و ترقی این است که از این عناصر فناتیک و امل و عقایدشان چشم بپوشیم و فاصله بگیریم! ما و شما در این بین وظیفه داریم، علی رغم خواست و کوشش تفرقه‏جویان و مستعمِرین، روابط معنوی و فکری خود را عمیقتر نموده در هر حال تفاهم کنیم و متفقاً با استفاده از تجارب و اطلاعات و نیروی یکدیگر، موجبات ثبات و عظمت و سعادت و ترقی و تعالی خود را فراهم نماییم.»(6)

از سوی دیگر امام در جلسه با روحانیان به آنان سفارش می‌کرد مبادا با سخنان و رفتارشان دانشگاهیان را از خود طرد کنند: «آنهایی که قلم را دستشان گرفته‏اند و دارند ترویج می‏کنند از شیعه، فرض کنید چهار تا هم غلط دارد، خوب غلطش را رفع بکنید؛ طرد نکنید، بیرون نکنید. شما دانشگاه را رد نکنید از خودتان. این دانشگاهیها فردا مقدرات مملکت دست اینهاست. تو که وزیر نمی‏شوی، من و تو که وزیر نمی‏شویم، ما که شغلمان علی‏حده است. فردا مقدرات این مملکت دست این دانشگاهیهاست. اینها هستند که می‏آیند یا وکیل می‏شوند یا وزیر می‏شوند یا- عرض می‏کنم- چه می‏شوند. شما اینها را برای خودتان حفظ کنید. هی طرد نکنید؛ هی منبر نروید و بد بگویید. منبر بروید و نصیحت کنید، نه منبر بروید و فحش بدهید. فحش هم چیز شد در عالم؟! نصیحت کنید اینها را. شما بخواهید این جناح بزرگ را که الآن دارند فعالیت می‏کنند. آنها هم توی حبس رفته‏اند، آنها هم زجر دیده ‏اند، آنها هم تبعید شده‏اند، آنها هم بیرون از مملکتشان هستند، آنها هم جرأت نمی‏کنند وارد مملکت بشوند. آنهایی که الآن در آنجا چیز می‏نویسند، منتشر می‏کنند مسائل اسلامی را، مسائل دینی را دارند می‏نویسند، منتشر می‏کنند، درج می‏کنند، شما اینها را از خودتان طرد بکنید، فردا اگر چنانچه این مقدرات مملکت دست یک دسته‏ای از اینها بیفتد و ببیند که این همه آخوندی که اینها را این قدر زجر داد، با این آخوندهای بعد که می آیند چه خواهد کرد؟ همه دست به هم بدهید.» امام در ادامه با هشدار به هر دو گروه افزودند: «...من گله‏ام از آقایان هم این است که آقایان جدا نکنند این جناحها را از خودشان، جدا نکنند این جناحها را. این جناحها را با هم ربط بدهند. از این طرف هم، روحانیون باید قدر این جمعیتی که برای اسلام دارند کار می‏کنند، برای اسلام دارند چیز می‏نویسند [بدانند]. اینها را باید بیاورند توی کار. آقا، آغوشتان را باز کنید. نگویید که این دانشگاهی- عرض کنم که- فاسق و فاجر! و... دائماً جدا نکنید. آنها شما را جدا کنند که این نمی‏دانم مرتجع است و قدیمی! کیْ آخوند مرتجع است؟ آخوند در صف اول پیشروها واقع است؛ این مرتجع است؟! شما هم از آن طرف بگویید که این نمی‏دانم دانشگاهی است، و این بی‏دین است، و این نمی‏دانم چطور و فلان. نخیر، غلط است اینها.»(7)

این سخنان علاوه بر آن است که حضرت امام با برخی از دانشجویان و محافل دانشجویی ارتباط مستقیم داشتند. با تبعید امام به نجف اشرف در سال 44 جمعی از دانشجویان با ارسال تلگرافی با ایشان همدردی کردند، امام نیز در پاسخ مرقوم فرمودند:

«خدمت حضرات دانشجویان عزیز اسلامی- أیّدهم‌الله تعالی‏

تلگراف محترم واصل و موجب تشکر شد. چون تلگراف این جانب ممکن است نرسد- زیرا بسیاری از تلگرافات را نرسانده‏اند- به وسیله مکتوب مبادرت به جواب شد. امید است خداوند تعالی به همه مسلمین، خصوصاً شما دانشجویان عزیز که سرمایه معنوی مملکت هستید، توفیق خدمت به اسلام و کشور اسلام عنایت فرماید؛ و با کوشش و سعی همه، دست اجانب را از این کشور قطع فرماید. شما جوانان محترم کوشش کنید روح ایمان به خدای تعالی را در خود و دیگران تقویت نمایید که در سایه آن، از ممالک اسلامی بتوانید دفاع کنید و از این وضع رقتبار، خود و برادران خود را نجات دهید.»(8)

و در همان سال در پیامی، شایعه برخورد سرد خود با دانشجویان را تکذیب و احتمالاً از توطئه‌های دستگاه حاکمه ایران دانست: «اخیراً در ایران شایع کرده بودند که این جانب اجازه ندادم نماینده دانشجویان مقیم اروپا را که برای ملاقات من آمده بود، ملاقات حاصل شود. و نیز جمعی که به نمایندگی از مسلمین مقیم اروپا آمده‏اند بدون ملاقات برگشته‏اند، و از این قبیل مطالب. با آنکه مطلب خلاف واقع بوده است و ممکن است این نحو شایعات از دستگاه باشد برای نگران نمودن جوانان دانشگاهی و ایجاد شکاف بین این جانب و آنها، خوب است رفع این سوء تفاهم را خود آقایان دانشجویان مقیم اروپا بنمایند؛ چون دستگاه از این نحو امور استفاده می‏کند.»(9)

چنان که در سال بعد در دیدار با دبیر امور بین المللی کنفدراسیون جهانی دانشجویان‏ آمادگی روحانیون برای همکاری با دانشگاهیان در مبارزه را باردیگر اعلام کرد: «دانشجویان باید متحداً به مبارزات خود ادامه دهند و مردم ستمدیده ایران و آنچه بر آنان می‏گذرد را فراموش نکنند. آینده مملکت به دست جوانان سپرده می‏شود و در حفظ و حراست آن نباید غفلت کنند. ما روحانیون با شما در این راه همراه هستیم و بر اساس احکام اسلام با شما همکاری می‏کنیم.»(10)

امام در سال 46 در پیامی به دهمین جلسه سالانه اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا از وحدت میان داشجویان و طلاب اعلام مسرت کرده و آن را گام نخست برای گسست نهایی چپاولگران دانست: «از پیوستگی دانشجویان مدارس قدیم و دانشگاهها و همکاری آنها و سایر طبقات بیدار در این نهضت مقدس اسلامی که به خواست خداوند متعال منتهی به قطع ایادی اجانب و استعمارگران و هدم بنیان استعمارخواهان و غربزدگان خواهد شد، احساس مسرت و سربلندی می‏کنم. این پیوستگی، قدم اول است که به رغم اجانب و نوکرهای چشم و زبان بسته آنها، در راه آزادی ملتهای زیر دست برداشته شده، و اساس و زیر بنای شکست نهایی چپاولگران و عمال خبیث کسانی است که با تبلیغات مسموعه، سالیان دراز شما برادران و فرزندان ملت را مانند دشمنان به جان هم افکنده و هر کدام از دیگری بیزاری می‏جستند و در این میان دشمنان ستمگر ملتهای ضعیف، بر مرکب آمال به تاخت و تاز و بندکشیدن ملل اسلامی و مکیدن خون آنها با کمال امنیت و آرامش خاطر اشتغال داشتند.»(11) و سال 48 در پیامی به اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان گروه فارسی زبان در اروپا از جدایی این دو قشر اظهار تأسف کردند «مع الأسف تا کنون دست خیانت استعمار، به وسایل مختلفه، فاصله عمیق بین طبقه جوان و مسائل ارجمند دین و قواعد سودمند اسلام ایجاد نموده، طبقه جوان را به روحانیین و اینها را به آنها بد معرفی نموده و در نتیجه وحدت فکری و عملی از بین رفته و راه را برای مقاصد شوم اجانب باز نموده است.»(12)

امام همچنین قبل از انقلاب بارها به تشکل‌های دانشجویی خارج از کشور پیام فرستاده و در آنها ضمن تعیین خط و مشی مبارزه، از وحدت دو گروه روحانیان و دانشجویان سخن گفته است.(13) عنایت امام به دانشجویان به حدی بود که به یکی از مسئولان اتحادیه انجمن‌های دانشجویان خارج کشور اجازه داد از سهم مبارک امام که امام خمینی در خرج آن بسیار محتاط بوده اند، خرج کنند: «ضمناً جنابعالی مجازید از وجوهی که در حساب این جانب از سهم مبارک امام- علیه السلام- خدمتتان می‏دهند به همان مقدار که برای مصارف در ترویج اسلام در امریکا مجازید برای آقایان رفقای اروپایی یعنی اتحادیه دانشجویان اسلامی بفرستید و به آنها تذکر دهید که مصرف نشر و تبلیغ اسلام بشود. از جنابعالی امید دعای خیر دارم‏.»(14)

 

راهبرد وحدت پس انقلاب

امام خمینی پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز با نگاه راهبردی به وحدت حوزه و دانشگاه، آن را بزرگترین پیروزی دانسته‌اند به گونه‌ای که اگر نهضت اسلامی مردم ایران هیچ دستاوردی غیر از وحدت حوزه و دانشگاه نداشت، باز هم می‌ارزید: «من بزرگترین پیروزی را آشتی بین دانشگاه و مدارس علمی [حوزه‏های علمی‏] می‏دانم. اگر ما هیچ پیروزی پیدا نکرده بودیم الّا همین معنا که بین دانشگاه و طبقه روحانی نزدیک کردیم و تفاهم حاصل شد... و این دست خیانتی که سالهای طولانی جدایی انداخته بود بین این دو طبقه قطع شد. و بحمداللَّه، هم روحانی فهمید که دانشگاهی آنچه اجانب گفته‏اند نبود و هم طبقه جوان و دانشگاهی فهمیدند که روحانی آن طور که برای اینها توصیف کرده بودند نبود. [همین کافی بود.]»(15)

امام در این دوره دانشجویان و طلاب را دو قوه اسلام دانستند که دشمنان در صدد جدایی و بی‌اثر کردن آنها بودند: «چون این دو قوه اسلام، قوه روحانیت و قوه دانشگاه، می‏توانست در مقابل اینها بایستد. آن ترتیبی که با فشار بخواهند روحانیت را از بین ببرند، این ترتیب نشد، تغییر دادند وضع را. شروع کردند تبلیغات به ضد روحانیت که جدا کنند روحانیت را از دانشگاه، و همه را از مردم. بین مردم، هم دانشگاهی و هم روحانی را، هم روحانیین را، می‏خواستند- در بین مردم- یک طوری قلمداد کنند که اینها دیانت صحیح ندارند؛ اینها هم درباری و انگلیسی و- نمی‏دانم- امریکایی و اینها هستند. نقشه این بود که ملت جدا بشود از این دو قشری که از آنها کار می‏آید. بین خود این دو تا هم جدایی انداختند، به طوری که روحانیین، بدبین بودند به دانشگاهیها؛ دانشگاهیها بدبین بودند به روحانیین، و این نقشه‏ای بود برای اینکه این قشرهای مؤثر را از هم جدا بکنند، و همه را از ملت جدا بکنند، تا نتوانند اینها کاری انجام بدهند، و آنها بهره‏برداری خودشان را از این کشور بکنند.»(16)

از نظر امام در شرایط جدید هم «مراکز علمی و فرهنگی قدیم و جدید و روحانیون و دانشمندان فرهنگی و طلاب علوم دینیه و دانشجویان دانشگاهها و دانشسراها دو قطب حساس و دو مغز متفکر جامعه هستند. و از نقشه‏های اجانب کوشش در جدایی این دو قطب و تفرقه‏اندازی بین این دو مرکز حساس آدم‏ساز بوده و هست. جدا کردن این دو مرکز، و در مقابل یکدیگر قرار دادن آنها، و در نتیجه خنثی کردن فعالیت آنها در مقابل استعمار و استثمارگران، از بزرگترین فاجعه‏های عصر حاضر است. فاجعه‏ای که ما و کشور ما را تا آخر به تباهی، و نسل جوان ما را- که از زمره زنده‌ترین مخازن کشور است- به فساد می‏کشد. این توطئه شیطانی طاغوتی را، که اکنون قشرهای ملت و خصوصاً دانشمندان بیدار بدان توجه کرده‏اند، باید با به کار بردن تمام تدبیر و توان خنثی کرد؛ و راه تفاهم و اتحاد را هر چه سریعتر و سریعتر باز نمود. با وحدت این دو قطب متفکر کشور عزیز به رشد واقعی و ترقی و تعالی حقیقی می‏رسد. علما و دانشمندان این دو مرکز لازم است کوشش کنند در پیوند دادن این دو قشر عزیز. و باید بدانند که نه دانشگاهی بدون روحانی می‏تواند به استقلال برسد؛ و نه‏ روحانی بدون دانشگاهی. عزیزان من! اگر اسلام را می‏خواهید و کشور را، به فرمان خدای متعال گوش فرا دهید و اطاعت کنید که می‏فرماید: وَ أَطِیعُوا‌الله وَ رَسُولَهُ وَ لَا تَنَازَعُوا فَتَفشَلُوا وَ تَذْهَبَ ریحُکُمْ اختلاف و نزاع، شما را به شکست می‏کشد و قدرت را از شما سلب می‏کند، و رنگ و بوی شما را در جوامع بشری می‏برد. وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ‌الله جَمِیعاً وَ لَا تَفَرَّقُوا.»(17)

امام دیگر از این که در جمع این دو قشر باشد و از این که این دو گروه اثر گذار را با هم و همگرا می‌دید به وجد می‌آمد و آینده کشور را در گرو باهم بودن آنان می‌دانست: «چه مجلس شورانگیزی است و چه اجتماع مبارکی! یک روز بود که دانشگاه و حوزه‏های علمیه نه آنکه از هم جدا بودند، جَوّی به وجود آورده بودند که با هم شاید دشمن بودند. نه دانشگاهی تحمل روحانی را داشت و نه روحانی تحمل دانشگاهی. اساس هم این بود که دو قشری را که با اتحادشان تمام ملت متحد می‏شوند از هم جدا نگه دارند، و با هم مخالفشان کنند تا ملت اتحاد پیدا نکند. بحمد‌الله در این نهضت اسلامی، این انقلاب اسلامی، این تحول بزرگ حاصل شد که هیچ یک از این دو طایفه خودشان را از دیگری ان شاء‌الله جدا نمی‏دانند. آن وحشتی که دانشگاهیها از معمَّم داشتند و آن وحشتی که معمَّمین از دانشگاهیها داشته‏اند، به اذن خدای تبارک و تعالی مرتفع شد. و حالا شما برادران دانشگاهی و برادران روحانی در کنار هم برای رفع مشکلات و برای به پیروزی رساندن انقلاب مجتمع هستید. دانشگاه و حوزه‏های علمیه و روحانیون می‏توانند دو مرکز باشند برای تمام ترقیات و تمام پیشرفتهای کشور. و می‏توانند دو مرکز باشند برای تمام انحرافات و تمام انحطاطات. از دانشگاه هست که اشخاص متفکر متعهد بیرون می‏آید. اگر دانشگاه، دانشگاه باشد، اگر دانشگاه واقعاً دانشگاه باشد و دانشگاه اسلامی باشد؛ یعنی در کنار تحصیلات متحقَّق‏ در آنجا، تهذیب هم باشد، تعهد هم باشد، یک کشوری را اینها می‏توانند به سعادت برسانند. و اگر حوزه‏های علمیه مُهذَّب باشند و متعهد باشند، یک کشور را می‏توانند نجات بدهند.»(18)

و بالاخره امام خمینی در وصیت نامه سیاسی الهی خود برای آخرین بار با ابراز تأسف نقشه‌های دشمنان و دور کردن این دو قشر در قبل از انقلاب اسلامی، سفارش می‌کنند: «اکنون که به خواست خداوند متعال و مجاهدت ملت- از روحانی و دانشگاهی تا بازاری و کارگر و کشاورز و سایر قشرها- بند اسارت را پاره و سد قدرت ابرقدرتها را شکستند و کشور را از دست آنان و وابستگانشان نجات دادند، توصیه این جانب آن است که نسل حاضر و آینده غفلت نکنند و دانشگاهیان و جوانان برومند عزیز هر چه بیشتر با روحانیان و طلاب علوم اسلامی پیوند دوستی و تفاهم را محکمتر و استوارتر سازند و از نقشه‏ها و توطئه‏های دشمن غدار غافل نباشند و به مجرد آنکه فرد یا افرادی را دیدند که با گفتار و رفتار خود در صدد است بذر نفاق بین آنان افکند او را ارشاد و نصیحت نمایند؛ و اگر تأثیر نکرد از او روگردان شوند و او را به انزوا کشانند و نگذارند توطئه ریشه دواند که سرچشمه را به آسانی می‏توان گرفت. و مخصوصاً اگر در اساتید کسی پیدا شد که می‏خواهد انحراف ایجاد کند، او را ارشاد و اگر نشد، از خود و کلاس خود طرد کنند. و این توصیه بیشتر متوجه روحانیون و محصلین علوم دینی است. و توطئه‏ها در دانشگاهها از عمق ویژه‏ای برخوردار است و هر قشر محترم که مغز متفکر جامعه هستند باید مواظب توطئه‏ها باشند.»(19)

وحدت حوزه و دانشگاه در کلام مقام معظم رهبری

مسأله‌ی وحدت حوزه و دانشگاه به اعتقاد من یکی از اساسی ‌ترین و پیچیده‌ ترین و عمیق ‌ترین مسائل انقلاب است. بخش ‌هایی از بیانات معظم‌له به مناسبت 27 آذر، روز وحدت حوزه و دانشگاه به این شرح است:

وحدت حوزه و دانشگاه، یعنی وحدت در اهداف کلی، وحدت در کامل ساختن این ملت و این کشور و حرکت با یکدیگر و عبور در دو خط موازی، بدون اصطکاک با هم؛ یعنی هر دو، کار خودشان را بکنند؛ اما برای یک هدف و آن هدف، ساختن و کامل کردن ملت و کشور ایران است. این‌طور باید حرکت کرد. وحدت حوزه و دانشگاه، یعنی وحدت در هدف. هدف این است که همه به سمت ایجاد یک جامعه‌ی اسلامی پیشرفته‌ی مستقل، جامعه‌ی امام، جامعه‌ی پیشاهنگ، جامعه‌ی الگو، ملت شاهد - ملتی که مردم دنیا با نگاه به او جرأت پیدا کنند، تا فکر تحول را در ذهن خودشان بگذرانند و در عمل شان پیاده کنند - حرکت نمایند. وحدت حوزه و دانشگاه عبارت از این است که ما این دو کانون علمی، این دو مرکز تعلیم و تعلم را از لحاظ اخلاق حاکم بر آن ها، از لحاظ سیستم و سازماندهی حاکم بر آن ها، و از لحاظ برخی از محتواها به هم نزدیک کنیم. امروز هیچ کس انتظار یک دانشگاه خلق الساعه‌ی صد در صد اسلامی را ندارد، اما همه انتظار دارند که جهت حرکت، به سوی ایجاد یک دانشگاه صد در صد اسلامی باشد. این منظور حاصل نخواهد آمد مگر با وحدت عمیق و عملی حوزه و دانشگاه و روحانی و دانشجو و این یک ضرورت و نیاز انقلابی است.

یکی از عزیزترین دستاوردهای انقلاب اسلامی این بود که دو بخش عظیم فرهنگی که سال ها تلاش شده بود از هم دور باشند[حوزه و دانشگاه]... با هم متّحد شدند. در کشور ما، هزار سال علم و دین در کنار یکدیگر بودند. علما و پزشکان ومنجمان و ریاضیدان های بزرگ تاریخ ما - آن کسانی که امروز نام شان و اکتشافات شان هنوز در دنیا مطرح است - جزو علمای باللّه و صاحبان دین و متفکران دینی بودند. ابن سینایی که هنوز کتاب طب او در دنیا به عنوان یک کتاب زنده‏ی علمی مطرح است و در شئون مختلف به عنوان یک چهره‏ی برجسته‏ی تاریخ بشر، در همه‏ی صحنه ‏های علمی دنیا در این هزار سال مطرح بوده و هنوز هم مطرح است و بعضی کارها در تاریخچه‏ی علم به نام او ثبت شده، یک عالم دینی هم بوده است. محمّدبن زکریای رازی و ابوریحان‏بیرونی و دیگر علما و دانشمندان و متفکران و مکتشفان و مخترعان دنیای اسلام نیز همین‏ طور بوده‏اند. این، وضع کشور ما و دنیای اسلام بود. تا وقتی‏ که دین حاکم بود و صحنه‏ی زندگی مردم، از دین و نفوذ معنوی آن بکلی ‏خالی نشده بود، وضع این ‏گونه بود. از وقتی که اروپایی ها و غربی ها و سیاستمداران صهیونیست و متفکرانی که برای نابودی دنیای اسلام نقشه می‏ کشیدند، دانش را همراه با سیاست وارد کشور ما کردند، علم را از دین جدا نمودند و نتیجتا رشته‏ی دین، یک رشته‏ی خالی از علم شد و رشته‏ی علم، یک رشته‏ی خالی از دین گشت. در حوزه ‏های علمی، دروس علم با پیشرفت های جدید راه داده نشد. دنبال این باید گشت که چرا در دهه‏ های این قرن و قرن گذشته، فراگرفتن دانش های غیردینی -همین علوم رایج که قبل از آن در حوزه‏ ها تعلیم و تعلم می ‏شد - در حوزه ‏ها نیامد و چرا علما که خود متفکران و ورّاث و صاحبان همین علوم در دوره ‏های گذشته بودند، آن ها را طرد کردند؟ دو مؤثر و عامل وجود داشت و هر دو مربوط می‏ شد به این که غربی ها متصدی و صاحب علم و دانش طبیعی در محیط عالَم شده بودند. این دو مؤثر، یکی این بود که علمای دین، علمی را که به وسیله‏ی دشمنان دین و کفار می‏ خواست ترویج بشود، با چشم بدبینی نگاه و طرد می‏کردند. عامل دوم این بود که همان دشمنان و همان کفار، حاضر نبودند علم را که در اختیار آن ها بود، به داخل حوزه ‏های علمیه - که مرکز دین بود - راه و نفوذ بدهند. هر دو از یکدیگر گریزان و با یکدیگر دشمن بودند و علت اصلی هم این بود که در همه جای عالم و از جمله در کشورهای اسلامی، علم در دست سیاست های ضد دین یک ابزار بود.

پیوست ها

1. صحیفه امام، ج1، ص 22

2. همان، ص 117

3. همان، ص 191

4. همان، 197

5. همان، 267

6. همان، ج2، ص 177

7. همان، ج3، ص 249-251

8. همان،ج2، ص 44

9. همان، 72

10. همان، ص 87

11. همان، ص 142

12. همان، ص 255

13. همان، ص 282، 287، 437، 487 و...

14. همان، ج3، ص275

15. همان، ج6، ص 21

16. همان، ج8، ص 311

17. همان، ج 10، ص 82

18. همان، ج13، ص412و413

19. همان، ج 21، ص 414