زندگینامه حضرت امام جعفر صادق (علیه‌السلام)

25 Dec 2015
کد خبر : 6719828
تعداد بازدید : 3612

در میان امامان ، عصر امام صادق ( علیه‌السلام) منحصر به فرد بوده و شرائط موجود در آن زمان، در زمان امامت هیچ‌یک از امامان وجود نداشته است. آن دوره، دوره‌ی تزلزل و ضعف حکومت بنی امیه و فزونی قدرت بنی عباس بودو این دو گروه مدتی در حال کشمکش و مبارزه با یکدیگر بودند. از زمان هشام بن عبدالملک تبلیغات و مبارزات سیاسی عباسیان آغاز گردید و در سال 129 وارد مرحله‌ی مبارزه‌ی مسلحانه و عملیات نظامی گردید و سرانجام در سال132 به پیروزی رسید.از آنجا که بنی امیه در این مدت گرفتار مشکلات سیاسی فراوانی بودند، لذا فرصت ایجاد فشار و اختناق نسبت به امام و شیعیان را (آنگونه که در زمان امام سجاد بود) نداشتند

زندگاینامه حضرت امام جعفر صادق (علیه‌السلام)

نام پیشوای ششم «جعفر», کنیه‌ی آن حضرت « ابوعبدالله» و لقب مبارکشان « صادق» پدر بزرگوارشان امام باقر (علیه‌السلام) و مادر گرامیشان «ام فروة» می‌باشد. ام فروه که نام ایشان فاطمه بود, دختر قاسم بن محمد بن ابی بکر است. قاسم پسر خاله‌ی امام سجاد از فقهای برجسته شیعه و از اصحاب مورد اطمینان امام سجاد (علیه‌السلام) به شمار می‌آمد.

در شأن و مقام آن بانو همین بس که امام صادق (علیه‌السلام) فرمود: « و کانت امّی ممّن امنت و اتقّت و احسنت والله یحب المحسنین »
مادرم بانویی با ایمان، با تقوا و نیکوکار بود و خداوند نیکوکاران را دوست دارد.
ـ راز نامگذاری امام (علیه‌السلام) به صادق
ابو خالد کابلی می‌گوید: به امام سجاد (علیه‌السلام) عرض کردم امام بعد از شما کیست؟ فرمود:پسرم محمد (باقر) است که علم را می‌شکافد و بعد از او جعفر که نامش در آسمان «صادق» می‌باشد.
عرض کردم: چرا تنها نام او صادق(راستگو) است با اینکه همه‌ی شما صادق هستید؟ فرمود: پدرم از پدرش نقل کرد که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند: « هنگامی که پسرم جعفر بن محمد متولد شد، نام او را صادق بگذارید،‌زیرا نام پنجمین فرزند او (پسر امام هادی (علیه ‌السلام) ) جعفر است که به دروغ ادعای امامت می‌کند، از این رو در نزد خداوند، به نام جعفر کذاب است...»

سفارش امام (علیه‌السلام) به انتخاب اسم نیکو و معنی‌دار
روزی امام صادق( علیه‌السلام) به «ضریس کنانی» فرمودند: « چرا پدرت نام تو را ضریس نهاده؟
»
او گفت: « پدرم مرا چنین نامید همان گونه که پدر شما جعفر نامیدتان. »
امام ( علیه‌السلام) فرمودند:« پدرت از روی نادانی نامت را ضریس نهاده، ضریس نام یکی از فرزندان ابلیس است؛ ولی پدر من از روی آگاهی و دانش نام مرا جعفر نهاده، جعفر نام نهری از نهرهای بهشت است.»
این کلام امام به خوبی گویای این است که پدران و مادران برای انتخاب نام فرزندانشان بایستی توجه به معنای نامی که مورد نظرشان است داشته و بهترین نامها را انتخاب کنند. در روایات ما تأکید فراوانی در زمینه‌ی انتخاب نام نیکو برای فرزندان شده است.
مرحوم علامه مجلسی در کتاب شریف خود «حلیة المتقین» بابی را در آداب نام‌گذاری فرزندان آورده که ما به روایتی در این باب اکتفا می‌کنیم.
از جابر نقل شده که گفت: همراه امام باقر ( علیه‌السلام) به خانه شخصی رفتم، کودکی بیرون آمد، حضرت از او پرسیدند: چه نام داری؟ عرض کرد: محمد، پرسیدند: کنیه‌ات چیست؟ گفت: ابوعلی. حضرت فرمودند: خود را از شر شیطان در حصار محکمی در آورده‌ای بدرستیکه هرگاه شیطان می‌شنود که کسی را به نام محمد یا علی صدا می زنند، آب می‌شود و وقتی کسی را به نام یکی از دشمنان ما صدا می‌زنند, شاد می‌شود و فخر می‌کند.
تاریخ ولادت و شهادت آنحضرت
ولادت آن حضرت در 17 ربیع‌الاول سال 83 هجری در شهر مدینه و شهادت آن حضرت در سال 148 در سن 65 سالگی بود و بدن مطهر آن امام در مدینه در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.

خلفای معاصر حضرت صادق ( علیه‌السلام)
دوران امامت آن خلیفه‌ی پروردگار با اواخر حکومت امویان و اوایل حکومت عباسیان مصادف بود.
اما خلفای اموی معاصر آنحضرت:
1ـ هشام بن عبدالملک (105-125 ه.ق)
2ـ ولید بن یزید بن عبدالملک(125-126)
3ـ یزید بن ولید بن عبدالملک (126)
4ـ ابراهیم بن ولید بن عبدالملک (70 روز از سال 126)
5ـ مروان بن محمد مشهور به مروان حمار (126-132)
اما خلفای عباسی معاصر آنحضرت:
1ـ عبدالله بن محمد مشهور به سفّاح (132-137)
2ـ ابوجعفر مشهور به منصور دوانیقی (137-158)
اوضاع زمان امام صادق ( علیه‌السلام)
در میان امامان ، عصر امام صادق ( علیه‌السلام) منحصر به فرد بوده و شرائط موجود در آن زمان، در زمان امامت هیچ‌یک از امامان وجود نداشته است. آن دوره، دوره‌ی تزلزل و ضعف حکومت بنی امیه و فزونی قدرت بنی عباس بودو این دو گروه مدتی در حال کشمکش و مبارزه با یکدیگر بودند. از زمان هشام بن عبدالملک تبلیغات و مبارزات سیاسی عباسیان آغاز گردید و در سال 129 وارد مرحله‌ی مبارزه‌ی مسلحانه و عملیات نظامی گردید و سرانجام در سال132 به پیروزی رسید.
از آنجا که بنی امیه در این مدت گرفتار مشکلات سیاسی فراوانی بودند، لذا فرصت ایجاد فشار و اختناق نسبت به امام و شیعیان را (آنگونه که در زمان امام سجاد بود) نداشتند.
عباسیان نیز چون پیش از دستیابی به قدرت در پوشش شعار طرفداری از خاندان پیامبر و گرفتن انتقام خون آنان عمل می‌کردند, فشاری از سوی آنان مطرح نبود از این رو، این دوران، دوران آرامش و آزادی نسبی امام صادق ( علیه‌السلام) و شیعیان، و فرصت بسیار مناسبی برای بیان حقایق قرآن و احکام الهی به شمار می‌رفت.
عصر امام صادق ( علیه‌السلام) عصر برخورد اندیشه‌ها و پیدایش فِرَق و مذاهب مختلف نیز بود. در اثر برخورد مسلمین با عقائد و آرای اهل کتاب و نیز دانشمندان یونان، شبهات و اشکالات گوناگونی پدید آمده بود.
در آن زمان فرقه‌هایی همچون : معتزله، جبریه، مرجئه، غلات، زنادقه، مشبهه، متصوفه، مجسمه، تناسخیه، و امثال اینها پدید آمده بودند که هر کدام عقایدخود را ترویج می‌کردند. از این گذشته در زمینه‌ی هر یک از علوم اسلامی نیز در میان دانشمندان آن علم اختلاف نظر پدید می‌آمد، مثلاً در علم قرائت قرآن، تفسیر، حدیث، کلام بحثها و مناقشات داغی درمی‌گرفت و هر کس به نحوی نظر می‌داد و از عقیده‌ای طرفداری می‌کرد.
دانشگاه بزرگ جعفری
امام صادق ( علیه‌السلام) با توجه به این فرصت مناسب، حوزه‌ی وسیع علمی و دانشگاه بزرگی به وجود آورد و در رشته‌های مختلف علوم عقلی و نقلی آن روز، شاگردان بزرگ و برجسته‌ای همچون‌: هشام بن حکم، محمد بن مسلم، ابان بن تغلب، هشام بن سالم، مؤمن طاق، مفضل بن عمر، جابر بن حیان و ... تربیت کرد که تعداد آنها را بالغ بر چهار هزار نفر نوشته‌اند.
از میان شاگردان آن حضرت گروهی دارای آثار علمی و شاگردان متعددی بودند. « هشام بن حکم» سی و یک جلد کتاب نوشته و « جابر بن حیان» نیز بیش از دویست جلد در زمینه علوم گوناگون بخصوص رشته‌های عقلی و طبیعی و شیمی تصنیف کرده بود که به همین خاطر، به عنوان پدر علم شیمی مشهور شده است. کتابهای جابر بن حیان به زبانهای گوناگون اروپایی ترجمه گردید و نویسندگان تاریخ علوم همگی از او به بزرگی یاد می‌کنند.
حضرت صادق آل محمد (علیهم‌السلام) در علوم طبیعی نیز بحثهایی نمودند و رازهای نهفته‌ای را باز کردند که برای دانشمندان امروز نیز مایه‌ی اعجاب است. گواه روشن این امر توحید مفضل است که امام آن را ظرف چهار روز املاء فرمود و « مفضل بن عمر کوفی» نوشت و به نام کتاب « توحید مفضل» شهرت یافت.
در حقیقت و بزرگی این کتاب همین بس که حضرتش به مفضل فرمودند:« برای تو از حکمت آفریدگار در آفرینش جهان و حیوانات و درندگان و حشرات و مرغان و هر جانداری از انسان و چهارپایان و گیاهان و درختان میوه‌دار و بی میوه و گیاهان خوردنی و غیر خوردنی بیان خواهم کرد، چنانکه عبرت گیرندگان از آن عبرت گیرند و به معرفت مؤمنان افزوده شود و ملحدان وکافران در آن حیران بمانند. فردا به نزد ما بیا...».
البته شاگردان آن بزرگوار منحصر به شیعیان نبودند بلکه از اهل تسنن نیز در محضر درس آن حضرت شرکت می‌کردند. پیشوایان مشهور اهل سنت، بلاواسطه یا با واسطه، شاگرد امام بوده‌اند، در رأس این افراد، ابوحنیفه که موسس فرقه حنفی است دو سال شاگرد امام بوده است. او این دو سال را پایه‌ی علوم و دانش خود معرفی می‌کند و می‌گوید: « لو لاالسنتان لهک نعمان» اگر آن دو سال نبود «نعمان» هلاک می‌شد.
در وسعت دانشگاه امام همین مقدار بس که « حسن بن علی بن زیاد وشّاء» که از شاگردان امام رضا ( علیه‌السلام) و از محدثان بزرگ بوده، می‌گفت: در مسجد کوفه نهصد نفر استاد حدیث مشاهده کردم که همگی از جعفر بن محمد حدیث نقل می‌کردند.
آن عزیز بعضی از شاگردان خود را در رشته‌ای که با ذوق و قریحه‌ی آنان سازگار بود،‌تشویق و تعلیم می‌نمود و در نتیجه هر کدام از آنها در یک یا دو رشته از علوم مانند: حدیث، تفسیر، کلام و مانند اینها تخصص پیدا می‌کردند.
تجلی‌گاه حقیقت (مناظرات حضرت امام صادق علیه‌اسلام)
امام جعفر صادق ( علیه‌السلام) جهت معرفی اسلام و مبانی تشیع، مناظرات متعدد با سران و پیروان این فرقه‌ها و مسلکها داشت و طی آن با استدلالهای متین و منطق استوار، پوچی عقاید آنان و حقانیت مکتب تشیع را ثابت می‌کرد. از میان مناظرات گوناگون امام، به عنوان نمونه، مناظره‌ی آن حضرت را با «ابوحنیفه» پیشوای فرقه‌ی حنفی: از نظر خوانندگان محترم می‌گذرانیم تا هم، لحظه‌ای در محضر امام بوده باشیم و هم, پوچی و بطلان مذهب حنفی را با شناخت رئیس آن مذهب بیش از پیش لمس کنیم.
روزی ابو حنیفه برای ملاقات با امام صادق ( علیه‌السلام) به خانه‌ی امام آمد و اجازه‌ی ملاقات خواست. امام اجازه نفرمودند.
ابوحنیفه می‌گوید: دم در، مقداری توقف کردم تا اینکه عده‌ای از مردم کوفه آمدند و اجازه‌ی ملاقات خواستند. امام به آنها اجازه فرمودند. من هم با آنها داخل خانه شدم، وقتی به حضورش رسیدم, گفتم: شایسته است که شما نماینده‌ای به کوفه بفرستید و مردم آن سامان را از ناسزاگفتن به اصحاب محمد (صلی الله علیه و آله) نهی کنید، بیش از ده هزار نفر در این شهر به یاران پیامبر (صلی الله علیه و آله)ناسزا می‌گویند.
امام فرمودند: مردم از من نمی‌پذیرند.
گفت: چگونه ممکن است سخن شما را نپذیرند، در صورتی که شما فرزند پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله)هستید؟
فرمودند: تو خود یکی از همانهایی هستی که گوش به حرف من نمی‌دهی. مگر بدون اجازه‌ی من داخل خانه نشدی و بدون اینکه بگویم ننشستی و بی‌اجازه شروع به سخن گفتن ننمودی؟ سپس حضرت فرمودند:
شنیده‌ام که تو بر اساس قیاس فتوا می‌دهی؟
گفت: آری.
فرمودند: وای بر تو! اولین کسی که بر این اساس نظر داد شیطان بود؛ وقتی که خداوند به او دستور داد به آدم سجده کند, گفت: « من سجده نمی‌کنم، زیرا مرا از آتش آفریدی و او را از خاک و آتش گرامیتر از خاک است.»
به نظر تو کشتن کسی به ناحق مهمتر است یا زنا؟
گفت: کشتن کسی به ناحق.
فرمود: پس چرا برای اثبات قتل، دو شاهد کافی است، ولی برای ثابت نمودن زنا چهار گواه لازم است؟ آیا این قانون اسلام با قیاس توافق دارد؟
گفت: نه.
فرمودند: بول کثیف‌تر است یا منی؟
گفت: بول.
فرمودند: پس چرا خداوند در مورد اول مردم را به وضو امر کرده ولی در مورد دوم دستور داده غسل کنند؟ آیا این حکم با قیاس توافق دارد؟
گفت: نه.
فرمودند: نماز مهمتر است یا روزه؟
گفت: نماز.
فرمودند: پس چرا بر زن حائض قضای روزه واجب است ولی قضای نماز واجب نیست؟ آیا این حکم با قیاس توافق دارد؟
گفت: نه.
فرمودند: آیا زن ضعیفتر است یا مرد؟
گفت: زن.
حضرت فرمودند: پس چرا ارث مرد دو برابر ارث زن است؟ آیا این حکم با قیاس سازگار است؟
گفت: نه.
فرمودند: چرا خداوند دستور داده است که اگر کسی ده درهم سرقت کرد، دستش قطع شود، در صورتی که اگر کسی دست کسی را قطع کند، دیه‌ی آن پانصد درهم است؟ آیا این با قیاس سازگار است؟
گفت: نه.
فرمودند: شنیده‌ام که این آیه را:‌ «ولتسئلن یومئذ عن النعیم» یعنی « در روز قیامت به طور حتم از نعیم سؤال می‌شود.» چنین تفسیر می‌کنی که : خداوند مردم را در مورد غذاهای لذیذ و آبهای خنک که در فصل تابستان می‌خورند، مؤاخذه می‌کند.
گفت: درست است. من این آیه را چنین معنا کرده‌ام.
فرمودند: اگر شخصی تو را به خانه‌اش دعوت کند و با غذای لذیذ و آب خنکی از تو پذیرایی کند و بعد به خاطر این پذیرایی بر تو منت گذارد،‌درباره‌ی چنین کسی چگونه قضاوت می‌کنی؟
گفت: می‌گویم آدم بخیلی است.
فرمودند:‌آیا خداوند بخیل است؟
گفت: پس مقصود از نعیم که قرآن می‌گوید انسان درباره‌ی آن مؤاخذه می‌شود چیست؟
فرمودند: مقصود، نعمت دوستی ما خاندان رسالت است.
آری، امام ( علیه‌السلام) اینچنین با افرادی که از طریق حق و صراط مستقیم خارج شده بودند برخورد می‌نمود و از آنجا که سینه‌ی او معدن علم الهی بود جاهلان و هواپرستان که خود را به لباس علماء دین درآورده بودند و هم خود گمراه و هم دیگران را به وادی ضلالت و گمراهی می‌کشاندند, در برابر گفتار محکم و متین و برهانی حجت خدا وامانده شده و به دریای بیکران علم امام (علیه‌السلام) اقرار می‌کردند، اما چه بسا پس از مراجعت از محضر امام (علیه ‌السلام) به آن حال عناد و کفر خود برگشته و باز در میان جاهلان، خود را بعنوان علماء دین معرفی نموده در مسائل دین، در مبدأ و معاد از خود نظر داده و اینچنین مذاهب و فِرَق مختلفه را بوجود می‌آوردند.

قطره‌ای از اقیانوس بیکران فضائل جعفر بن محمد الصادق ( علیه‌السلام)
عبادت و بندگی آن حضرت

روزی امام صادق ( علیه‌السلام) در حالیکه آیات قرآن را در نماز تلاوت می‌فرمود ناگهان از حال رفت، بعد از مدتی که حضرت بهوش آمد، از او پرسیدند: این چه حالی بود که به شما دست داد؟ آن بزرگوار فرمود: « ما زلت اکرّر آیات القرآن حتی بلغت الی حال کاننّی سمعتها مشافهة ممن انزلها» ؛
پیوسته آیات قرآن را تکرار کردم تا اینکه به حالتی رسیدم که گویی آن آیات را به طور مسقیم از نازل کننده‌ی آیات شنیدم.
ابو ایوب روایت می‌کنند: «هنگامی که امام باقر و امام صادق (علیهماالسلام) مشغول نماز می‌شدند، رنگ چهره‌ی آنها گاهی سرخ و گاهی زرد می‌شد، به گونه‌ای که گویا شخصی را می‌نگرند و با او محرمانه سخن می‌گویند. »
معاویة بن وهب می‌گوید: همراه امام صادق (علیه‌السلام) بودم، آن حضرت سوار بر مرکب بود، در مسیر راه پیاده شد و سجده‌ی طولانی انجام داد، پس از سجده، از علت آن پرسیدم، فرمودند: « به یاد نعمتی افتادم، از این رو سجده (شکر) به جا آوردم.
براستی اگر کسی بخواهد آنچنان که شایسته مقام عبودیت و بندگی انسان است پرستش خداوند عالمیان را نماید می‌باید به شیوه‌ی بندگی آن انسانهایی که یاد بزرگی و قدرت آنها لرزه بر اندام هر صاحب فطرت پاکی می‌اندازد نظر کند که چنین اشخاصی با چنین مقامی چگونه در مقابل عظمت پروردگار، ابراز خشوع و خضوع و ذلت و مسکنت می‌نمودند. خداوند ما را به راههای بندگی خویش هدایت فرماید.
عفو و کرم امام علیه‌السلام
مردی خدمت حضرت صادق (علیه‌السلام) شرفیاب شد و عرض کرد: پسر عمویت فلان، نام شما را برد و هر چه فحش و ناسزا می‌توانست به شما گفت: حضرت کنیز خود را فرمود که آب و وضو برایش حاضر کند. پس وضو گرفت و وداخل نماز شد. راوی گفت: من در دلم گفتم که حضرت نفرین خواهد کرد بر او.
پس حضرت دو رکعت نماز گذاشت و عرض کرد: پروردگار من! این حق من بود، من بخشیدم برای تو، و تو جود و کرمت از من بیشتر است، پس او را ببخش و او را به کردارش مگیر و به عملش جزا مده، پس حضرت رقت فرمود و پیوسته برای او دعا کرد و من ازحال آنجناب تعجب کردم.
در ایام زندگی بسیار اتفاق می‌افتد که انسان از تزدیکترین افراد خود بر خوردهای ناشایست می‌بیند و کلمات ناسزا می‌شنود. این روش برخورد امام در این واقعه، درس بزرگی برای انسانها که عفو و گذشت می‌بایست با تار و پود وجود انسان چنان درآمیزد که در همان حال بندگی خود، بین خود و خدای خویش طلب عفو از خداوند برای او نماید و از خیلی قضایا به راحتی بگذرد.
توجه امام ( علیه‌السلام) به بینوایان
معلی بن خنیس می‌گوید: شبی حضرت صادق ( علیه‌السلام) به قصد ظلّه بنی ساعده )یعنی سایبان بنی ساعده که فقرا در روز آن جا از گرما جمع می‌شدند و شب در آنجا می‌خوابیدند) از خانه بیرون آمدند آن شب باران می‌بارید، من نیز بدنبال حضرت مخفیانه روانه شدم ناگاه چیزی از دست آن حضرت بر زمین افتاد، آن جناب فرمودند: « بسم الله، اللهم رده علینا»؛ خداوندا ! آنچه افتاد را به من برگردان. پس من نزدیک رفتم و سلام کردم، فرمودند: معلّی! عرض کردم، لبیک فدایت شوم. فرمودند: دست بر زمین بکش و هر چه به دست می‌آید را جمع کن و به من برگردان. دست بر زمین کشیدم دیدم نان است که بر زمین ریخته جمع کردم و به آنحضرت دادم ناگاه انبانی از نان در دست حضرت یافتم، پس عرض کردم: فدای تو شوم! بگذار من این انبان را به دوش کشم و بیاورم. فرمودند: نه! بلکه من به برداشتن آن سزاوارترم؛ ولیکن تو می‌توانی همراه من بیایی. همراه آنحضرت به سایبان بنی ساعده رسیدیم،‌گروهی از فقراء در خواب بودند، حضرت یک قرص یا دو قرص نان در زیر جامه‌ی آنها می‌نهاد تا به نفر آخر آن جماعت رسیدند و نان او را نیز زیر رخت او گذاشتتذ و برگشتیم. من گفتم: فدای تو شوم! این گروه حق را می‌شناسند؟ (یعنی آیا از شیعیانند؟) فرمود « لو عرفوا لو اسیناهم بالدّقة»؛ اگر شیعه بودند آنها را در هر چه داشتیم ـ حتی در نمک هم ـ شریک می‌کردیم.
هان! ای کسانی که بدنبال آباد کردن آخرت خود هستید و احیاناً کمکهایی به بندگان خدا می‌کنید، بنگرید که چگونه حجت خدا،‌خود مبادرت به انجام کارهای خیر می‌کند و تا آنجا که ممکن است این کار را مخفیانه و بدون منت انجام دهید.
حلم آنحضرت
شیخ کلینی (ره) روایت کرده از حفص بن ابی عایشه که حضرت صادق( علیه‌السلام) غلام خود را پی حاجتی فرستاد، مدتی طول کشید و نیامد، حضرت خود به دنبال او آمدند و دیدند او خوابیده، حضرت نزد سر او نشستند و شروع به باد زدن او نموده تا از خواب بیدار شد. حضرت به او فرمودند: ای فلان ـنام غلام ـ! به خدا قسم نیست برای تو که شب و روز بخوابی، از برای تو شب باشد و از برای ما روز.
در حدیثی از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) آمده که «رحم الله کل سهل طلق» یعنی: خدا رحمت کند هر کسی که آسانگیر است و چهره‌اش گشاده و خوش روست. آنچه از این واقعه هویداست این است که تا چه اندازه امام (علیه‌السلام)نسبت به غلام خویش آسان می‌گرفته که بدون هیچ ترسی، رفته و خوابیده، آنزمان هم که امام متوجه کوتاهی او شده چقدر با رأفت و ملاطفت با او رفتار فرموده است.
جان عالم به فدای شما ای خاندان رسالت. «عادتکم الاحسان و سجیتکم الکرم»
گوشه‌ای از معجزات حضرت
ابن شهر آشوب نقل کرده از مأمون رقّی که گفت: در خدمت مولایم، حضرت صادق (علیه‌السلام) بودم که سهل بن حسن خراسانی وارد شد و بر آن حضرت سلام کرد و نشست و گفت: یا بن رسول الله! از برای شما رأفت و رحمت است و شما اهل بیت امامت هستید چه مانع است که از حق خود بنشینی با آنکه از شیعیان شما صد هزار نفر هستند که پیش روی شما شمشیر بزنند؟
حضرت فرمودند: بنشین ای خراسانی! رعی الله حقّک! خداوند تو را حفظ کند.
سپس به کنیز خود فرمودند: ای حنیفه! تنور را گرم کن. پس آن کنیز تنور را گرم کرد که مانند آتش سرخ شد و بالای آن سفید گردید، آن گاه فرمودند ، ای خراسانی! برخیز و در تنور بنشین. مرد خراسانی عرض کرد: ای آقای من! یا بن رسول الله! مرا به آتش عذاب مکن و از من بگذر، خدا از تو بگذرد. فرمودند: از تو گذشتم. در این هنگام هارون مکّی وارد شد، نعلینش را به انگشت سبابه‌اش گرفته بود، عرض کرد: السلام علیک یا بن رسول الله. حضرت فرمودند ، نعلین را از دستت بینداز و در تنور بنشین. راوی گفت که هارون کفش را از دست انداخت و در تنور نشست و حضرت به مرد خراسانی رو کرده و شروع فرمود به بیان آنچه بر خراسانی در راه خراسان گذشته مانند کسی که آنرا مشاهده می‌کند. پس فرمود: بر خیز ای خراسانی! و به داخل تنور نظر کن. گفت: برخاستم و نظر کردم،‌دیدم هارون را که چهار زانو نشسته آن گاه از تنور بیرون آمد و بر ما سلام کرد. حضرت فرمودند: در خراسان چند نفر مثل این مرد است؟ گفت: به خدا قسم یک نفر نیست. فرمودند: تا آنزمان که 5 نفر یاور برای ما نیست ما خروج نخواهیم کرد و ما به وقت خروج داناتریم.
آری یاری کردن امام و اطاعت محض از فرامین حجت خدا به صرف لقلقه‌ی زبان نیست. امام (علیه‌السلام) از تمام خفایای وجود هر شخصی آگاه است. ممکن است من مدتها ادعای یاری نموده و احیاناً عبارات ناشایسته هم ولو به خطورات قلبی گفته باشم اما آیا به وقت امتحان بر حرف خود باقی هستم یا نه؟ این را امام می‌داند. ای نویسنده و ای خواننده به حقیقت یار و یاور امام خود باشید و در این راه با صافی و درستی پیش روید که فرمودند: «اعینونی بورع و اجتهاد و عفة و سداد .» امیرمؤمنان حضرت علی (علیه‌السلام) فرمودند: با پرهیز از گناه و کوشش در راه حق و پاکدامنی و محکمی در دین مرا یاری کنید.و البته چه اندکند یاران واقعی امام(علیه ‌السلام) . اللهم اجعلنا من انصار مولانا و امام زماننا حجة بن الحسن المهدی عجل الله تعالی فرجه .
2ـ ظاهر کردن آن حضرت، طلاهای بسیار از زمین.
مرحوم کلینی از عده‌ای از اصحاب امام صادق (علیه‌السلام) روایت کرده که گفتند: در محضر آن امام همام بودیم که فرمودند:‌خزینه‌های زمین و کلیدهای آنها نزد ماست. اگر بخواهم اشاره کنم با یکی از دو پای خود، که ای زمین آنچه در توست از طلا بیرون آر، هر آینه بیرون خواهد آورد. بعد از آن به یکی از دو پای مبارک خود، اشاره فرمود و پای شریف را بر زمین کشید، ناگاه زمین شکافته شد، بعد از آن شمشه‌ی طلایی را که مقدار یک وجب بود بیرون آورد. سپس فرمودند: خوب نگاه کنید در شکاف زمین، نگاه کردیم، شمش‌های بسیار بود، بعضی از آنها بر روی بعضی دیگر می‌درخشید، در این هنگام یکی از ایشان عرض کرد: فدایت شوم! خدا به شما این همه عطا فرموده و شیعیان شما محتاجانند؟! حضرت فرمودند:‌بدرستی که حق تعالی برای ما و شیعه‌ی ما، دنیا و آخرت را جمع خواهد کرد و ایشان را در جنات نعیم مسکن خواهد داد و دشمن ما را در آتش جهنم داخل خواهد کرد.
گذشته از جنبه‌ی قدرت و معجزه‌ی حضرت، آنچه از کلام امام در این روایت فهمیده می‌شود این است که: خدا به هر که بخواهد در این دنیا، از متاع دنیا بهره‌مند می‌کند، اما این بنا بر حکمت اوست. خداوند ملاحظه‌ی زندگی آخرت دوستان و شیعیان اهل بیت (علیهم‌السلام) را می‌نماید و آنچه حکمت او است به ایشان عطا می‌کند، از متاع دنیا آن مقدار به ایشان عطا می‌کند که آخرت ایشان به خطر نیافتد. اگر آبادانی آخرت ایشان به این است که در دنیا فقیر باشند ایشان را فقیر و اگر به این است که غنی باشند ایشان را از اغنیاء می‌گرداند. بنابراین شیعیان می‌بایست دلگرم به زندگی آخرت بوده و از روگرداندن دنیا مهموم و مغموم نگردند. نگاه نکنند که به دشمنان چه چیزهایی نصیب کرده، آنها در دنیا هر اندازه دارا باشند در آخرت دست‌ خالی و بی‌نصیب از رحمت خدایند و در آتش جهنم جاودانند. اما برای راهیان صراط مستقیم، بهشت جاودانه را در نظر گرفته آن بهشتی که « فیها ما تشتهیه الا نفس و تلذّ الاعین » یعنی آنچه انسان بخواهد و مایه‌ی روشنی چشم اوست در بهشت هست.
3ـ علم آن حضرت به نطق حیوانات
در کتاب خرائج از صفوان بن یحیی روایت شده از جابر که گفت: نزد حضرت صادق (علیه ‌السلام) بودیم. پس با آن جناب بیرون آمدیم که ناگاه دیدیم مردی بزغاله‌ای را خوبانیده که ذبح کند. آن بزغاله چون حضرت را دید صیحه‌ای کشید. حضرت به آن مرد فرمودند: قیمت این بزغاله چه مقدار است؟ گفت: 4 درهم. حضرت از کیسه‌ی خود 4 درهم درآورد و به او داد و فرمود: بزغاله را به حال خود رها کن. گذشتیم. ناگاه برخوردیم به شاهینی که عقب دراجی را گرفته تا صید کند. آن درّاج نیز صیحه‌ای کشید. حضرت صادق (علیه‌السلام) با آستین خود به آن شاهین اشاره‌ای فرمودند. آن شاهین از صید پرنده گذشت و برگشت. من گفتم: امری عجیب از شما دیدم. فرمودند: بلی! همانا آن بزغاله که آن شخص او را خوابانیده بود تا ذبح کند،‌چون نظرش بر من افتاد گفت: « استجیر بالله و بکم اهل البیت ممّا یراد منّی»؛ از خداوند و شما اهل بیت طلب می‌کنم که مرا رهایی دهید از کشتن, دراج نیز همین را گفت. اگر شیعیان استقامت داشتند هر آینه کلام پرندگان را به شما می‌شنوانیدم.
ستم‌های منصور دوانیقی به امام صادق (علیه‌السلام)
مرحوم علامه‌ی مجلسی در جلاء العیون فرموده: در روایات معتبره مذکور است که ابوالعباس سفّاح که اول خلفای بنی العبّاس بود، آن حضرت را از مدینه به عراق طلبید و بعد از مشاهده‌ی معجزات بسیار و علوم بی شمار، مکارم اخلاق و اطوار آن امام عالی مقدار، نتوانست به آن جناب اذیتی برساند. حضرتش را مرخص ساخت و آن حضرت به مدینه مراجعت فرمودند. چون منصور دوانیقی (برادر او) به خلافت رسید و بر کثرت شیعیان و اتباع آن حضرت مطلع شد، آن حضرت را به عراق طلبید. پنج مرتبه یا زیاده اراده‌ی قتل آن مظلوم نمود و هر مرتبه معجزه‌ی عظیمی مشاهده نمود که از مراد خود منصرف شد.
و حال به یک نمونه از جسارتها و بی‌احترامی‌های منصور دوانیقی اشاره می‌کنیم.
ابن شهر آشوب و دیگران روایت کرده‌اند که روزی ابوجعفر دوانیقی حضرت امام جعفر صادق (علیه‌السلام) را طلبید که آن حضرت را به قتل برساند و گفت که شمشیری حاضر کردند و نطعی انداختند و به ربیع، حاجب خود گفت: وقتی او حاضر شد و با او مشغول سخن گفتن شدم و دست بر دستم زدم، او را به قتل برسان. ربیع گفت: چون حضرت را آوردم و نظر منصور به او افتاد گفت: مرحبا! خوش آمدی ای ابوعبدالله: ما شما را بدان جهت طلبیدیم که قرض شما را اداء کرده و حوائج شما را برآوریم. عذر خواهی بسیار کرد و آن حضرت را روانه نمود و به‌ من گفت: باید که بعد از سه روز حضرتش را روانه‌ی مدینه کنی. چون ربیع بیرون آمد، به خدمت آنجناب رسید و عرض کرد: یا بن رسول الله! آن شمشیر و نطع را که دیدی برای تو حاضر کرده بود، چه دعا خواندی که از شر او محفوظ ماندی؟ فرمود: این دعا را خواندم. آنگاه دعا را تعلیم او فرمود. به روایت دیگر، ربیع برگشت و به منصور گفت: ای خلیفه‌! چه چیز خشم عظیم تو را به خشنودی مبدل گردانید؟ منصور گفت: ای ربیع! چون او داخل خانه من شد اژدهای عظیمی دیدم که به نزدیک من آمد. دندان بر من می‌خایید و به زبان فصیح می‌گفت: اگر اندک آسیبی به امام زمان برسانی، گوشت‌های تو را از استخوان‌ها جدا خواهم کرد. من نیز از ترس چنین کردم.
حب ریاست چه می‌کند که با دیدن چنین معجزاتی چشم وگوش انسان بسته شده و هر جنایتی بخواهد مرتکب می‌شود.
شهادت حضرت امام جعفر صادق (علیه‌السلام)
امام (علیه‌السلام) در شوال سال 148 به سبب انگور زهر آلود که منصور به آن حضرت خورانیده بود به شهادت رسید. سن مبارک آن حضرت به وقت شهادت 65 سال بوده است.
در کتاب مشکاة الانوار نقل شده در آن بیماری که منجر به شهادت حضرت شد, یکی از اصحاب به عیادت جنابش مشرف شد دید آن حضرت چندان لاغر و باریک شده که گویا هیچ از آن بزرگوار نمانده جز سر نازنینش. شروع به گریه کرد. حضرتش فرمودند: برای چه گریه می‌کنی؟ گفت: چگونه گریه نکنم در حالی که شما را به این حال می‌بینم؟ فرمودند: چنین مکن همانا مؤمن آنگونه است که هر چه بر سر او آید، خیر اوست. اگر اعضای او بریده شود برای او خیر است و اگر مالک مشرق و مغرب شود نیز برای او خیر است.
شیخ کلینی از امام موسی (علیه‌السلام) روایت کرده است که فرمودند: پدر بزرگوار خود را در دو جامه‌ی سفید مصری که در آنها احرام می‌بست و در پیراهنی که می‌پوشید و در عمامه‌ای که از امام زین‌العابدین (علیه‌السلام) به او رسیده بود و در بُرد یمنی که به چهل دینار خریده بود و اگر امروز بود به چهار صد دینار می‌ارزید کفن کردم.
و همچنین فرمودند تا هر شب در آن حجره که حضرت دامن از خاک برچیدند، چراغ روشن کنند .
دلها بسوزد برای آن آقایی که 3 شبانه روز بدن قطعه‌ قطعه‌ی او روی خاک گرم کربلا بی‌غسل و بی کفن افتاده و آفتاب گرم بر بدن او می‌تابید.