مولود خجسته امام حسین علیه السلام - دانشکده فنی و منابع طبیعی تویسرکان
مولود خجسته امام حسین علیه السلام
پگاه روز سوّم شعبان از سال سوّم هجرت یکی از درخشانترین و زیباترین سحرگاهان به شمار میرود. چرا که او در این روز با انگشتانیاز نور مولودی مبارک و بزرگ را به نوازش گرفت.
در سوّم شعبان نوری پاک و درخشان، منزلگاه رسالت را در خود فرو برد. مولودی فرخنده پا به عرصه وجود گذاشت در واقع خداوند او رابرگزید تا تداوم بخش رسالت و مقتدای امّت باشد و انسانها را ازتاریکیهای جهل و بندگی برهاند.
بی گمان دچار شگفتی خواهیم شد، هنگامی که میبینیم منزلگاهرسالت با شادی و افتخار به استقبال این مولود میشتابد. خانهکوچکوسادهای که در بلندای آن پیامبرصلی الله علیه وآله، جدّی مهربان و پدری پر محبّتجای دارد.
به پیامبر خبر داده شد که فاطمه زهرا پسری زاده است، حالتیآمیخته از سرور و اندوه آنحضرت را فرا گرفت و با حسرت و رغبتخواستار کودک شد. مگر چه حادثهای رخ داده است ای رسول خدا! پدرمو مادرم فدایت باد آیا مگر این نوزاد عیب و نقصی دارد؟!
هرگز... که اندیشه طلایه دار رسالت بسی گستردهتر و دورتر ازافکاری است که دیگران بدان میاندیشند. مسئولیّت و وظیفه او بزرگتر ازمسئولیّت یک پدر یا وظایف یک پدر بزرگ یا وظایف یک رهبر است.او در حقیقت سازنده یک امّت و یک تاریخ است و پیامبری است کهبرای بیم دادن جهانیان از سوی خداوند مأموریت یافته است.
او در اندیشه صواب خود بسی دورتر میرود و میگوید: گریزی ازمرگ نیست و به ناچار باید در یکی از روزها بار سفر آخرت را بستوباید برای آینده راهی گستردهتر از آنچه که امروز هست باز کرد و در آنآینده امّتی خواهد بود که خود را(امت اسلامی) میخواند و شخص پیامبرخدا را نمونه و راهبر واقعی خود تلقی میکند.
باید این امّت از وجود هدایتگران پاک و رهبرانی معصوم برخوردارباشد تا مردم را به راه راست و به سوی خداوند بزرگ هدایت کنند.
این پیشوایان، چنان که وحی بارها پیامبر را بدان آگهی داده بود،کسانی جز خاندان وی یعنی حضرت علی پسر عمویش و دو فرزند او وسپس نسل پاک آن دو، نبودند.
امّا آیا کارها در آینده، همان گونه که پیامبر اکرم میخواهد، پیشخواهد رفت؟! در واقع وجود عناصر منحرف در میان مسلمانان،هشداری آشکار به پیامبر در مورد آینده امّت به شمار میآمد.
وحی بارها به آنحضرت آگهی داده بود که سرنوشت حقّی که در وجودشخص پیامبرصلی الله علیه وآله تجلّی یافته همان سرنوشت حقی است که خداوند آن رادر وجود خاندان پاک وی متبلور میبیند، عناصری هم که در روزگارپیامبر در برابر دعوت او جبهه گرفتند همان کسانی هستند که بعداً با زورو پا فشاری در مقابل خاندان پاک آنحضرت موضع میگیرند.
موج عناد و مخالفت دشمنان در آینده به نقطه جوش خود خواهدرسید، وصف یاری دهندگان حق و باطل در روزگار امام حسین همینکودک شیر خوارهای که اکنون دیده بر جمال پاک پیامبر دوخته و بردستان مبارک او در حال جنب و جوش است، از هم جدا خواهد شد.
پیامبر نیز بهآیندهای دور مینگرد و در اندیشههای خود غوطهمیخورد. دگر بار نگاهی به این کودک خجسته شیر خواره میافکند. گاهشادمانی او را در خود فرو میگیرد و زمانی حزن و اندوه در دلش راهمییابد. او مدتی را در این حالت به سرمیبرد تاآنکه قطراتاشکازچشماندرخشان و پرمهرش باریدنمیگیرد.
شگفتا!! پیامبرصلی الله علیه وآله با آن همه دلیری و شجاعت میگرید!! حال آنکهاو همان کسی است که علی بن ابی طالبعلیه السلام شجاع ترین ودلاورترین مردقریش در دشوارترین و بحرانی ترین شرایط بدو پناه میبرد. کسی که بهقول امام علی در میدان جنگ از دیگران به دشمن نزدیکتر بود و سختینبرد هیچ گاه در عزم واراده پولادینش خللی وارد نمیکرد. امّا او اینک درمیان زنانی که در مراسم تولد این کودک گرد آمدهاند، میگرید!!
اسماء خدمتکار اهل بیت میگوید از آنحضرت پرسیدم: پدر و مادرمبه فدایت چرا میگریی؟!
پیامبر خدا پاسخ میدهد:
بر این فرزندم میگریم.
گفتم: او همین ساعت به دنیا آمد ای رسول خدا؟!
فرمود: مردمان سرکش پس از من او را خواهند کشت. خداوند آنان رااز شفاعت من بیبهره کند.(1)
مسألهای که در دل رسول خداصلی الله علیه وآله خلجان میکرد، عاطفهای انسانی یاتمایلی بشری نبود تا او را به حفظ نام و نشانش در خاندانش تحریک کند.بلکه این مسأله پیامبری بود که خداوند او را برگزیده و با علم به عزمواراده، راستی وایمانش او را انتخاب کرده بود.
مسأله کسی بود که مسئوولیتی بر دوش داشت که کوههای سترگوآسمانها وزمین تاب برداشتن آن را نداشتند. مسئولیّت او رساندن پیاممکتب به گوش همه جهانیان بود.
امام حسینعلیه السلام نیز فقط پسر او نبود بلکه او مقتدا و پیشوای کسانی بودکه پس از وی بیم دهنده آنان بود. بنابر این خبر کشته شدن وی طبعاً خبرنبرد حق با باطل و راست با دروغ و عدالت با ظلم و... به شمار میآمد. ازاین رو پیامبرصلی الله علیه وآله بر این مولود میگریست که واقعاً سزاوار گریستن همبود.
جشن تولد عجیبی در خانه رسالت بر پا بود. شادمانی با اشک و خندهبا اندوه و درد توأم بود. آری که جشن صالحان همواره میان ترس و امید،خنده وگریه جریان مییابد. اینک اندکی گوش فرا دهیم و بشنویم که آیاکروبیان نیز در جشن ساکنان این کانون گرم و ساده نیز شرکت دارند یا نه؟
آری اینک نجوایی آهسته میشنویم که اندک اندک نزدیک میشود.گویی این نجوای کروبیان است. آنان فضای خانه را از عطر حضور خود درآکندهاند.
جبرئیلعلیه السلام پیش میآید و میگوید:
ای محمّد! خداوند تو را سلام میرساند و میفرماید: علی برای تو بهمنزله هارون است برای موسی. جز آنکه پیامبری پس از تو نیست. پساین فرزندت را به نام پسر هارون بخوان.
پیامبرصلی الله علیه وآله میفرماید: فرزند هارون چه نام داشت؟
جبرئیل پاسخ میدهد: شبیر.
پیامبر میفرماید: امّا زبان من عربی است!
پس پیامبر وی را حسین مینامد.(2)
فطرس نیز پیش میآید.
او فرشتهای است، شکسته بال که اینک دیگر فرشتگان او را بدینمحفل آوردهاند.
فطرس از درگاه خداوند رانده شده بود و همواره در زندان موردشکنجه قرار داشت، تا آنکه افواج ملائکه را دید. از آنان پرسید: چه شدهکه شما را چنین میبینم پیاپی بالا میروید وفرود میآیید، آیا قیامت برپاشده است؟ جبرئیل پاسخ داد: هرگز، بلکه پیامبر خاتم، صاحب فرزندیشده که اینک ما برای گفتن شاد باش به نزدش روانهایم. فطرس پرسید: آیامیتوانید مرا نیز با خود نزد او ببرید، باشد که او از من شفاعت کندوشفاعتش مورد قبول قرار گیرد. آنگاه جبرئیل او را با خود آورد.
فطرس نزد پیامبر خدا آمد و به او متوسّل شد. آنحضرت به گهوارهحسین اشاره کرد. حسین در میان گهواره آرمیده بود. فطرس به طرفگهواره رفت وبالهای شکستهاش را به کنارههای آن مالید. پس خداوند بهخاطر حسین بن علی، سلامت بالهای فطرس را بدو باز گردانید.
جشن پایان مییابد و پیامبرصلی الله علیه وآله این کودک شیر خوار و مبارک رامیگیرد و در آغوشش میفشارد، در یک گوشش اذان و در گوش دیگرشاقامه میگوید وآنگاه زبانش را در دهان کودک میگذارد و از آب دهانخود، کودک را تا آنجا که میخواهد، تغذیه میکند.
پس از دو هفته دو گوسفند برای او عقیقه میکند و موهای سرش رامیتراشد و به اندازه و زن آنها صدقه میدهد و سپس به اسماء اشارهمیکند ومیفرماید:
"خون از رسوم جاهلیّت است"
بدین سان این جد مهربان به صورت نمونه و الگویی مناسب برایمسلمانان جلوه میکند. او تنها به اجرای آداب اسلامی بسنده نمیکرد، اگرچه در آن هنگام آداب و رسوم اسلامی در منتهای اوج و شکوفایی خودبود. با این وصف پیامبرصلی الله علیه وآله علاوه بر نسخ عملی آداب جاهلی، در گفتارخود نیز به آنها فرمان میداد.
بد نیست بدانید که در بین اعرابِ روزگار جاهلیّت مرسوم آن بود کهچون کودکی در میانشان متولّد میشد سر او را به خون میآلودند تا بدینوسیله توحش خود را نمایان سازند و به او اجازه میراث خواهی دهند.
این کودک در آغوش مکتب و تحت نظر پیامبر اکرم و امیر مؤمنانرشد وپرورش مییافت تا آنکه دو سال از عمرش گذشت. امّا با این وجودهنوز زبان به گفتار نگشوده بود! شگفتا! خطوط چهره کودک بر هوشوافر و اراده پولادین او دلالت دارد پس چرا حرف نمیزند؟ آیا ممکناست در زبانش عارضهای پدید آمده باشد؟ یک روز، مسلمانان برای اقامه نماز جماعت در پشت رسول گرامیاسلام به صف ایستاده بودند و حسین نیز در کنار پیامبر جای گرفته بود.حاضران برای گفتن تکبیرة الاحرام آماده میشدند. حضوع و خشوع بردلها سایه گسترده وسکوت بر همه جا حکمفرما بود. همه در انتظار آنبودند که پیامبرصلی الله علیه وآله تکبیر گوید تا آنان در پی وی تکبیر گویند. ناگهانصدایی با وقار و سنگین سکوت را در هم شکست و گفت: اللَّه اکبر و درپی آن صدایی نازک و آهسته که تمام حرکات وسکنات آن مطابق باصدای پیامبر بود، به گوش رسید که در کمال خشوع وآرامش نغمه "اللَّهاکبر" را سر داد. این، صدای حسین بن علی بود.
پیامبر اکرم دو باره تکبیر گفت و حسین نیز زبان به تکبیر گشود.نمازگزاران که شاهد این صحنه بودند، میشنیدند و تکبیر میگفتندوتعجب میکردند!! پیامبر هفت بار تکبیر گفت و حسین نیز هفت بارپاسخ تکبیر پیامبر را داد. آنگاه پیامبر خدا به نماز ایستاد و حسین نیزآنچه را که میشنید، تکرار میکرد.
بدین ترتیب نخستین کلمهای که امام حسین بر زبان آورد، کلمهتوحید یعنی اللَّه اکبر بود. هنگامی که با تاریخ همگام میشویم، می بینیماین کودکی که نخستین گفتارش در دو سالگی اللَّه اکبر بود پس از پنجاهوپنج سال، در حالی که آخرین گامهای جهاد مقدّس خویش را برمیداشت و واپسین لحظات درد و اندوه خویش را در مینورد و در حالیکه پیکر پاکش بر شنهای داغ صحرا و زیر تابش خورشید افتاده و جگرشاز سوزش تشنگی پاره پاره شده بود و گرمی شمشیرهای انبوه او را در خودگرفته بودند، لبهایش را که با لبهای پیامبرصلی الله علیه وآله بسیار تماس یافته بود، ازهم گشود و با زاری به درگاه پروردگار عرض کرد:
"معبودا من به خشنودی تو خشنودم و هیچ معبودی جز تو نیست!"
لبهای او تا زمانی که روح پاک و بزرگوارش به آسمان پرکشد،همچنان بدین نغمه مترنّم بود.
از آنجا که دانش جدید ثابت کرده است که وراثت دارای آثار شگرفیاست وتربیت سهم عمدهای در رشد اخلاق کودک و شکل گیری صفاتوخصایص او دارد، جای تردید باقی نمیماند که شیوه تربیتی پدر و جدامام حسین که از خوش خلق ترین و گرامی نسب ترین مردمان بودهاند،بهترین و والاترین شیوهها بوده و آنان با این شیوه بخوبی میتوانستهاندفضایل اخلاقی و صفات پسندیده را در درون انسان رشد و پرورش دهند.
بنابر این آیا میتوان در باره دست پرورده شخص رسول اللَّهصلی الله علیه وآله،)امام حسینعلیه السلام( و نیز پدر و مادر وی که آنان هم از دست پروردگانپیامبر بودهاند به گمان و تردید افتاد؟
آیا نباید به این سخن خداوند در قرآن قانع شد که فرموده است:
)بَیْنَهُمَا بَرْزَخٌ لاَ یَبْغِیَانِ * فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ * یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُوَالْمَرْجَانُ(3)).
"اوست که دو دریا را به هم آمیخت و میان آن دو دریا برزخ وفاصلهایاست که تجاوز به حدود یکدیگر نمیکنند. الا ای جن و انس کدامین نعمتهایخدایتان را انکار میکنید. از آن دو دریا، لؤلؤ و مرجان بیرون آید."
مقصود از دو دریا، یکی دریای نبوّت است که منبع آن از جانبپیامبرصلی الله علیه وآله، حضرت فاطمه زهراعلیها السلام میباشد و دیگری دریای وصایتاست که از طرف علیعلیه السلام نشأت میگیرد. این دو دریا چون با یکدیگر درآمیزند، بدیهی است که لؤلؤ)حسن( و مرجان)حسین( از آن بیرونخواهند آمد.
این وراثت پاکتر و برتر از آن چیزی است که تصور میشود هیچ گاهنمیتوان آن را از تربیت جدا دانست. تربیت امام حسین با تربیت دیگرمردمان تفاوت بسیار داشت. شخص پیامبرصلی الله علیه وآله نسبت به تربیت امامحسین اهتمام جدی نشان میداد و مستقیماً در این مهم عمل میکرد.
برای نشان دادن میزان توجّه پیامبر اکرم نسبت به تربیت سیّدالشّهداءمیتوان به دو حدیث زیر استناد کرد. این احادیث بر این تأکید میکنند کهامام حسین تنها پرورده علی و فاطمهعلیهما السلام نبود بلکه علاوه بر تربیت آندو زیر نظر پیامبرصلی الله علیه وآله هم پرورش می یافت.
1 - از یعلی عامری نقل شده است که رسول خدا برای رفتن به میهمانیبیرون آمد. ناگهان با حسین رو به رو شد که با کودکان سر گرم بازی بود،حسین با دیدن پیامبر به استقبال آنحضرت آمد... آنگاه پیامبر دستانش رادراز کرد امّا کودک جست و خیز میکرد و این سو و آن سو میرفتوپیامبر خدا به حرکات او میخندید تا آنکه بالاخره او را گرفت آنگاهیکی از دستهایش را زیر چانه ودست دیگرش را پشت گردن او گذاردودهانش را در دهان او قرار داد وبوسیدش.(4)
2 - حسن بن علی، آب خواست پیامبر اکرم برخاست و برای او آبآورد. حسین نیز گفت: "پدر من هم آب میخواهم" امّا پیامبرصلی الله علیه وآلهنخست آب را به حسن داد و آنگاه برای حسین نیز آب آورد.
فاطمه که شاهد این صحنه بود، گفت: گویا حسن را بیش از حسیندوست میداری؟ پیامبرصلی الله علیه وآله پاسخ داد: حسن پیش از وی آب خواستهبود. و بدان که من و تو و این دو و آن خوابیده - به علیعلیه السلام اشاره کرد - درجایی از بهشت جای داریم.(5)
این کودک هوشمند تحت نظر پیامبر و در زیر سایه پدر و مادر،پاکش رشد میکرد و بزرگ میشد. پیامبر در حق او چنان توجّه و اهتمامنشان میداد که صحابه را متحیّر ساخته بود. بسیار اتفاق میافتاد که پیامبراکرم با سخنان روشنایی بخش خود به صدها تن از مسلمانان گوشزد میکردکه: "حسن و حسین سرور جوانان بهشتیاند". و یا میفرمود: "حسنوحسین هر دو امامند چه قیام کنند و چه بنشینند." و نیز میفرمود:"حسین از من و من از حسینم".
آنحضرت حسین را در میان مردم بالا میبرد و خطاب به آنانمیفرمود: "ای مردم این حسین پسر علی است او را بشناسید."
آنگاه در ادامه گفتار خود میافزود:
"سوگند به کسی که جانم بهدست اوست او بهشتی است و دوستدارانشنیز با اویند".
گاه نیز پیامبرصلی الله علیه وآله، او را در دامن خود مینشاند و میفرمود:
"خداوندا، من حسین را دوست دارم توهم او را دوست بدار."وبسیاری از اوقات آن دو را - حسن و حسین - بر دوش مبارک خودمینشاند و در برابر چشمان مسلمانان به این طرف و آن طرف میبرد.
بدین سان این مولود گرامی در سایه رسالت و در کنف تربیت پیامبرپرورش یافت و از این طریق از مجد و بزرگی بهرهای کامل بُرد.
-------------------------------------------
1-بحار الانوار، ج10.
2-قاموس اللغة" ذیل ماده شبر و نیز بحار الأنوار، ج104، ص111.
3-سوره الرحمن، آیه 24 - 20.
4-مستدرک، ج2، ص626.
5-معالم الزلفی، ص259.