نقش رهبری حضرت امام خمینی (ره) در شکل گیری و پیروزی انقلاب اسلامی ایران - دانشکده فنی و منابع طبیعی تویسرکان
نقش رهبری حضرت امام خمینی (ره) در شکل گیری و پیروزی انقلاب اسلامی ایران
تا پیش از شکل گیری انقلاب اسلامی ، همواره نقاط ضعف عنصر رهبری ، از عوامل مهم ناکامی نهضت ها و جنبش های منطقه ای یا ملی در کشور بوده است. هم در جریان نهضت مشروطه و هم در جریان جنبش ملی شدن صنعت نفت که دو خیزش و حرکت اساسی و فراگیر ضد استبدادی و ضد استعماری در تاریخ کشور ماست همین کاستی ، در عدم کامیابی جنبش ، نقش اساسی و انکارناپذیر داشته است . بنابراین در تحلیلی تطبیقی از این دو جنبش ، در مقایسه با جنبش اسلامی سالهای 41 تا 43 به رهبری روحانیت و هدایت حضرت امام خمینی (ره) که به انقلاب اسلامی سال 57 منتهی شد، عنصر رهبری و نقاط قوت و ضعف آن، قابل توجه است .
محققان و تحلیل گران انقلاب اسلامی همواره در تحلیل های خود بر نقش برجسته رهبری امام خمینی(ره) و تأثیر انکارناپذیر آن بر روند موفقیت آمیز انقلاب اسلامی ، به صراحت اشاره می کنند . آنچه در این میان بیشتر مورد توجه قرار گرفته ، عبارتست از : زمینه های فرهنگ دینی ، عناصر اعتقادی تشیع ، خاستگاه حوزوی امام خمینی ، جایگاه برجسته مرجعیت و بالاخره خصوصیات شخصی امام (ره) ، به خصوص در ابعاد معنوی و عرفانی. بنابراین آنچه کمتر بدان پرداخته شده ، زمینه ها و عواملی است که در متن واقعیات جامعه در حال انقلاب و نیز در عرصه رقابت های فشرده سیاسی و فضای پیچیده مبارزاتی سال های 40 تا 57 ، رهبری امام(ره) را تثبیت کرد و علی رغم بسیاری از موانع و توطئه ها، امام را به مسند رهبری مقتدر و بلامنازع انقلاب نشاند .
عدم تأمل و طرح بایسته این مسئله ، موجب شده که گاه تحت تأثیر دیدگاه های جامعه شناختی وِبِری ، توفیق امام (ره) در رهبری انقلاب، به گونه ای ساده اندیشانه و سطحی نگرانه به ویژگی های کاریزماتیک منحصرشود و روند منطقی و عقلایی تکوین رهبری امام(ره) نادیده انگاشته شود .
- تدریجی بودن روند شکل گیری رهبری حضرت امام خمینی (ره) :
از آغاز نهضت روحانیت در سال 40 تا 19 دی ماه 56 نقطه آغازین ظهور و بروز طوفان سهمگین انقلاب اسلامی شبکه گسترده روحانیت انقلابی و پیرو امام با تلاش های گسترده و غالباً خودجوش، توانسته بود منطق و انگیزه مبارزاتی امام خمینی(ره) را به اقشار مختلف مردم مؤمن و متدین انتقال دهد و نگرش و کنش انقلابی ستیز با رژیم دیکتاتور فاسد و وابسته پهلوی را در جامعه ایجاد کند . البته تلاش های دیگر جریان های فکری و سیاسی در ایجاد فضای مبارزه در اقشار مختلف جامعه، تأثیر فراوانی داشت و رقابت های فکری و سیاسی پنهان در جامعه ، خواه ناخواه زمینه شکل گیری مبارزه ای همگانی را علیه رژیم مساعد می ساخت . شکل گیری تدریجی گروه های خودجوش مبارز در میان اصناف و بازاریان، دانشجویان، معلمان و حتی نظامیان با اعتقاد به جنبه های اجتماعی و سیاسی اسلام و اندیشه های امام(ره) و نیز با توجه روزافزون اقشار مؤثر جامعه به اندیشه و تفکر اسلامی و تعمیق ایمان و آگاهی نسبت به آموزه های اجتماعی اسلام حیطه نفوذ رهبری امام(ره) را گسترش می داد و در میان جریان های رقیب، قدرت اجتماعی برتر را در مقابله با رژیم پهلوی برای پیروان راه امام خمینی (ره) رقم می زد.
تجربه سرنوشت ساز 15 خرداد 42 که پرده ریاکاری و نیرنگ را از چهره رژیم کنار زده بود، حقانیت و درستی گفتمان مبارزاتی امام را در صحنه عمل به اثبات رسانده بود. در این دوران تشدید خفقان، تحکیم پایه های نفوذ همه جانبه استعمار نوپای آمریکا، گسترش فرهنگ ابتذال و انحطاط، تعمیق بی عدالتی ها و تبعیض های آشکار اقتصادی و سیاسی، رشد خودکامگی و استبداد و اقدامات همه جانبه در جهت اسلام ستیزی و اسلام زدایی در جامعه، همگی از علائم درستی راهی بود که امام خمینی(ره) در مقابله با نظام سلطنتی حاکم بر کشور، در پیش گرفته بودند.
صرف نظر از علایق و اعتقادات دینی مردم که پایگاه توده ای گسترده ای را برای نفوذ و تأثیر کلام امام(ره) ایجاد می کرد و نیز زمینه ها و عوامل نارضایتی عمیق و فراگیر در جامعه که بستر مناسب حرکتی انقلابی را فراهم می ساخت ؛ این پرسش مطرح است که چه خصوصیات و ویژگی هایی در گفتمان مبارزاتی امام(ره) وجود داشت که در عرصه رقابت جریان های سیاسی، راه را برای شکل گیری رهبری بلامنازع ایشان در انقلاب، هموار می ساخت؟
بررسی این ویژگی ها، نشان می دهد که رهبری امام(ره) در یک چارچوب کاملاً منطقی و عقلانی شکل گرفته است و در شرایطی که جریانها و چهره های برجسته، سابقه دار و شناخته شده ای خود را برای رقابت با جریان مبارزه اسلامی و رهبری امام خمینی(ره ) مطرح می کردند ، توده و نخبگان جامعه ، روی از آنان برگرداندند و به تدریج رقبا را هم در موضع گفتمان امام و رهبری ایشان قرار دادند ! ملاقات برخی رهبران معروف جریان های رقیب با امام خمینی(ره) در پاریس در اوج انقلاب و یا چند ماه مانده به پیروزی و پذیرش رسمی استراتژی و برنامه سیاسی و انقلابی امام و اذعان عملی به رهبری ایشان، آخرین حلقه های تکمیلی رهبری بلامنازع امام خمینی(ره) بود. این اقدام چه ناشی از پذیرش واقعی مشی و رهبری امام بوده باشد و چه برخاسته از مصلحت اندیشی های ملی و یا حتی صلاحدیدهای حزبی و شخصی، نشان دهنده احراز همان ویژگی ها و خصوصیات در رهبری امام (ره) توسط این چهره ها بوده است و تدریجی بودن تکوین رهبری بلامنازع امام(ره) را ثابت می کند.
البته پیوستن نخبگان جامعه به مشی و رهبری سیاسی امام نیز تدریجاً شکل گرفته است. درخواست پیام از امام(ره) توسط انجمن های اسلامی دانشجویان در خارج از کشور برای گردهمایی های سالانه یا مکاتبات و ملاقات های برخی چهره های برجسته در طول تبعید امام در عراق و ملاقات های فراوانی که امام خمینی(ره) در دوره اقامت حدود چهار ماهه خود در پاریس با شخصیت های مؤثر و یا فرستادگان گروه ها و سازمان های مختلف داشتند حکایت از این حقیقت دارد که اولا : در پیوند امام با امت و توده مردم ، نخبگان و متعهدان جامعه هم نقش قابل ملاحظه ای داشته اند و به طور طبیعی نظر آنان برای جامعه مطرح و مورد توجه بوده است و ثانیاً اعتقاد آنان به امام(ره) و پیوستن به جرگه پیروان ایشان ، با تامل و ارزیابی پس از رسیدن به باوری اطمینان بخش نسبت به آینده روشن و موفق مشی و رهبری ایشان بوده است.
نباید گمان کرد که تنها مرجعیت و پایگاه حوزوی و فقاهتی امام، موقعیت رهبری را برای ایشان فراهم ساخت . اگرچه این جایگاه بسیار مؤثر بود، ولی هم تجربه های تاریخی نهضت ها و جنبش های اجتماعی در تاریخ ما و هم واقعیات دوران انقلاب این نکته را تایید می کند، که این ویژگی اگر جدای از خصوصیات و ویژگی های دیگر ملاحظه شود، هیچ تاثیری در احراز رهبری یک انقلاب و جنبش اجتماعی نخواهد داشت. همزمان با شکل گیری انقلاب در کشور ما، مراجع بزرگوار دیگری نیز در عرصه فقاهت و فتوی حضور داشتند که گستره مقلدان برخی از آنان، کمتر از امام نبود، و شماری از آنان نیز در میدان انقلاب کم و بیش حضور داشتند، ولی هیچگاه ذهن و دل جامعه را به عنوان رهبری به خود جلب نکردند. حتی برخی چهره های موجّه و فرهیخته که از شاگردان و یاران دیرین امام بودند، پس از حصول اعتماد و اطمینان به درستی راه امام (ره)، به یاری ایشان می شتابند و امکانات خود را در تحقق اهداف انقلاب، در اختیار ایشان می نهند.
این نکات همگی بر این واقعیت دلالت دارد که تحقق رهبری بلا منازع حضرت امام (ره) نتیجه منطقی و طبیعی ویژگی ها و خصوصیات مشی سیاسی ورهبری ایشان بوده است، نه ناشی از پیوندهای مرید و مرادی بی منطق و متعصبانه و یا برخاسته از ویژگیهای جسمانی و نفوذ معنوی از نوع صوفیانه و متکی بر جاذبه های کارفرمایی از نوعی که در دیدگاههای ماکس و بر مطرح شده است و کشش های غیر ارادی و غیر منطقی!! البته تأییدات و امدادهای خاص الهی در شکل گیری این پدیده که در جای خود باید بررسی و تحلیل شود واقعیتی است انکارناپذیر، ولی توجه به این واقعیت، هرگز به معنی نادیده گرفتن عوامل و زمینه های طبیعی موضوع نیست.
- رقبای سیاسی حضرت امام خمینی (ره) در عرصه احراز رهبری نهضت :
اگر چه امام (ره) هرگز به مقوله سیاست از زاویه دیدگاههای دنیا مدارانه و قدرت طلبانه نمی نگریست و در عرصه حضور انقلابی خود نیز نسبت به هیچ شخص یا گروهی احساس رقابت نمی کرد و اساسا از چهارچوب پا را دایم های معمولی و شناخته شده سیاست کاملاً منزه بود، ولی این مانع نمی شد که جریان ها، احزاب و شخصیت های مطرح سیاسی با او احساس رقابت نکنند. در روند رو به رشد نهضت اسلامی، و به خصوص از نیمه دوم سال 56 که خیز حرکت انقلابی، به صورت جهشی رشد می کرد، چهره ها یا تشکل هایی وجود داشته که باتکیه بر تجربیات و سابقه مبارزاتی، تکیه گاه گروهی و حزبی، اندیشه ها و نظریات نوگرایانه، حمایت های بین المللی و خاستگاه طبقاتی خود، سهم قابل توجهی رادر ایفای نقش رهبری مبارزات مردم برای خود قائل بودند و نه تنها نقشی اساسی برای امام (ره) در این عرصه تصور نمی کردند، حتی گاه به صراحت از رهبری روحانیت به دلیل «سنتی بودن» آشکارا، انتقاد می کردند و نقش آن را حداکثر به عنوان حلقه رابط و عوامل بسیج کننده توده ها با نهضت ارزیابی می نمودند.
مروری بر فهرست رقبای امام (ره) برای احراز رهبری نهضت، حداقل این نکته را برای اهل نظر روشن می سازد که شکل گیری رهبری بلامنازع و مقتدرانه امام (ره) در جریان انقلاب، امری ساده و سهل نبوده و بدون وجود برجستگی ها و نقاط قوت آشکار در مبانی نظری، اصول رفتاری و شیوه های مدیریتی امام (ره) و نیز توفیق کامل ایشان در تعامل رهبری با مردم و نخبگان، نمی توانست تحقق یابد.
در آستانه حضور سیاسی فعّال و بارز امام(ره) در عرصه مبارزات اجتماعی، سه رقیب عمده برای نهضت روحانیت مشاهده می گردد:
1- جریان چپ الحادی و کمونیستی به نمایندگی حزب توده ایران.
2- جریان راست لیبرالی و ملی گرا به نمایندگی جبهه ملی ایران.
3- جریان مدعی روشنفکری دینی به نمایندگی نهضت آزادی ایران .
جریان چپ الحادی و مارکسیست لنینیستی حزب توده، باسابقه دو دهه حضور فعال و گسترده در صحنه تحولات سیاسی و با پشتوانه بلوک شرق به سرکردگی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی (سابق)، اساسا برای مذهب و روحانیت در عرصه حرکت سیاسی اجتماعی ، نقش و جایگاهی قائل نبوده و بنابر آموزه های ایدئولوژیک خود، مذهب را عامل فریب و تخریب توده ها و نیز روحانیت را قشری واپس گرا و رو به اضمحلال تلقی می کرد. گر چه حزب توده پس از کودتای 28 مرداد 1332، به علت افشای خیانت های آن از درون دچار فرو پاشی شده بود، ولی سران و رهبران آن در دامان حمایت های کشورهای سوسیالیستی برای ایفای نقش رهبری جامعه در جهت تحقق جامعه ای سوسیالیستی در انتظار فرصتی مناسب به سر می بردند. مهم تر از آن هواداران فکری و ایدئولوژیک این جریان که اکثرا با مواضع و عملکرد حزب توده هم مخالفت نشان می دادند تلاش می کردند جنبش اجتماعی و سیاسی مردم ایران را به سمت و سوی باورها و تحلیل های خود سوق دهند. حوادث پس از پیروزی انقلاب وافشای چهره ریاکارانه حزب توده نشان داد که چگونه این حزب هم چنان در سودای نقش آفرینی در سرنوشت سیاسی ملت ما بوده است.
جریان راست لیبرالی و ملی گرا، با تکیه بر تجربیات عینی خود در سالهای 1328 تا 1332 و استفاده از شهرت و محبوبیت دکتر مصدق ، خود را متولی جنبش می دانست و رهبران آن با همه اختلافات و رقابت های درونی ، تلاش می کردند نقش جبهه ملی را همچنان حفظ کنند .گرایش این جریان به غرب، امید و باور آنان به وعده ها و روش های لیبرالیستی و محافظ کارانه برای ایجاد تحوّلی مثبت در اوضاع جامعه و روابط برخی از سران آن با عناصر سفارتخانه های غربی ، موجب جلب حمایت های تبلیغاتی و سیاسی برای آنان می شد که این حمایت تبلیغاتی در سال های 1356 و 1357 در تحلیل ها و گزارش های خبری رسانه های بیگانه به خصوص رادیو بی بی سی بروز و ظهور می یافت و تلاش این رسانه ها برای بزرگنمایی رهبران جبهه ملی مشهود بود . پذیرش پست نخست وزیری رژیم پهلوی در آخرین روزهای حیات آن توسط یکی از چهره های برجسته جبهه ملی ، در راستای تحقق آرزوی رهبری جنبش بود ، گرچه رهبران جبهه ملی سعی کردند آن را یک اقدام مشخص و مستقل از جبهه ملی نشان دهند.
جریان مدعی روشنفکری دینی که در نظر و عمل ، تز «اسلام منهای روحانیت» را دنبال می کرد، با این گمان که روحانیت آنچنان ظرفیت و توان ندارد که بتواند اقشار تحصیلکرده را جذب جنبش کند، و برتر از آن، رهبری جنبش اگر در اختیار روحانیت باشد، آینده آن مبهم خواهد بود و به خاطر «سنتی بودن رهبری»، توفیقی نصیب جنبش نخواهد شد، خود را بهترین گزینه برای احراز رهبری می دانست. یکی از عناصر برجسته این جریان که اولین رئیس جمهور پس از انقلاب شد در سالهای اخیر منتهی به پیروزی انقلاب صریحاً به نقد رهبری روحانیت پرداخت و البته با مستثنی کردن یکی دو نفر از چهره های برجسته انقلابی، محرمانه نغمه کنار نهادن روحانیت را از رهبری جنبش، ساز کرد. تلاش چهره های شاخص این جریان در اوج پیروزی انقلاب و در قالب دولت موقت، برای جهت دهی مطلوب نظر خود به روند جامعه و عدم التزام به مشی امام راحل(ره) در مدیریت جامعه، دلیلی آشکار بر رقابت آنان با رهبری امام است.
البته این سه جریان، اصلی ترین جریان هایی بودند که در آستانه نهضت روحانیت و ابتدای راه انقلاب، با رهبری رو به تکوین امام خمینی(ره) رقابت می ورزیدند و تا آستانه انقلاب اسلامی پس از آن هم به این رقابت ادامه می دادند. اما علاوه بر اینها در طول 15 سالِ رشد و گسترش و تعمیق نهضت امام خمینی(ره)، رقبای دیگری هم در صحنه رقابت به ظهور پیوستند. این رقبای جدید را هم می توان در سه جریان خلاصه کرد.
1- جریان سازشکار و متحجرانه در روحانیت، به سردمداری برخی چهره های شاخص در سطح مدعی مرجعیت.
2- جریان رادیکال و انقلابی به ظاهر اسلامی به نمایندگی سازمان مجاهدین خلق ایران.
3- جریان رادیکال و انقلابی الحادی و کمونیستی به نمایندگی سازمان چریک های فدایی خلق ایران.
اگرچه جریان اخیر از نظر مبانی بینشی و نیز خاستگاه مبارزاتی، به ترتیب فرزندان جریان مدعی روشنفکری دینی و جریان چپ الحادی به شمار می آمدند که تحت تأثیر شرایط پس از قیام 15 خرداد 42 به تدریج شکل گرفته بود ولی به لحاظ استراتژی مبارزه با رژیم فاسد، سفاک و وابسته پهلوی، به اسلاف خود پشت کرده و با توصیف آنان به عنوان سازش کاران و مبارزان سنتی فسیل شده در زدو بندهای حزبی و محافظه کارانه، با ارائه تحلیل های عمدتا سطحی و احساساتی و با الهام از جنبش های مسلحانه چپ گرا، مدعی پایه گذاری راه نوینی در مسیر مبارزه سیاسی ملت ایران شدند.
البته نمی توان مشی مبارزه مسلحانه و قهرآمیز را به این دو جریان منحصر دانست. از دو دهه قبل جمعی جوانِ پرشور و شوق و متکی به آموزه ها و انگیزه های صددرصد دینی و مرتبط با روحانیت و حوزه های علمیه، برای برپایی حکومت اسلامی به این شیوه ها روی آورده بودند و به برخی از اقدامات مهم آنان، راه را برای پیشبرد مبارزات ضد استعماری ملت در دوران نهضت ملی شدن صنعت نفت هموار ساخته بود. همچنین از اواخر دهه 40، برخی جوانان متدین و خودجوش که انحرافات فکری سازمان مجاهدین خلق را دریافته بودند به این شیوه روی آوردند و برای مبارزه با رژیم پهلوی، فداکارانه وارد صحنه مبارزه مسلحانه شدند، ولی اینها همه خود را مقلد امام خمینی(ره) و بخشی از جریان جنبش اسلامی تلقی می کردند. اگرچه سازمان مجاهدین خلق ایران، در اوایل فعالیت خود، حمایت بخشی از مبارزان روحانی پیرو امام(ره) را جلب کرده بود و در مواضع و اظهارات خود، این سازمان را در مسیر مبارزات امام(ره) وانمود می کرد، ولی انحرافات فکری و بینشی و نیز ضعف های اخلاقی و معنوی برخی سردمداران آن، بالاخره به استحاله رسمی سازمان و تغییر صریح مواضع اعتقادی آن منجر شد و پرده از نفاق حاکم بر آنان برداشت.
این دو سازمان رادیکال و پیرومشی مسلحانه، در یک نکته با یکدیگر اشتراک داشته ، بدین معنی که آنها تنها خود را برای در دست گرفتن زمام مبارزه مردمی و خلق علیه رژیم شاه ، شایسته می دانستند و بنابر تحلیل های شعاری و سطحی و به ظاهر تند و انقلابی ، هرگونه استراتژی دیگری را برای مبارزه، محکوم می نمودند ، چرا که آن شیوه های دیگر از نظر آنان به ساده انگاری و محافظه کاری متهم بود . بنابراین به طور طبیعی، از دیدگاه این دو جریان مبارزاتی، جایی برای رهبری کسی همچون امام(ره) در صحنه مبارزه سیاسی وجود نداشت.
اما جریانی که از نظر کمّی و کیفی، به مراتب از این دو جریان نام برده قوی تر و گسترده تر در صحنه رقابت حضور داشت، جریان سازشکارانه و متحجرانه ای بود که در حوزه های علمیه و روحانیت شکل گرفت و در طول 15 سال پس از آغاز نهضت اسلامی تا پیروزی انقلاب، با حمایتهای پنهان و آشکار رژیم پهلوی، در مقابل نهضت امام(ره) قرار داشت. این جریان با ظاهری کاملاً دینی و حوزوی، و گاه با اتخاذ شیوه های روشنفکرانه و متجددمآبانه و متناسب با اقتضائات زمان، در خدمت اهداف رژیم پهلوی قرار داشت و تا پیروزی انقلاب و حتی تا سالها پس از آن خود را دوشادوش رهبری امام خمینی(ره) مطرح می ساخت. اشاره ای که امام(ره) به خون دل خوردن خود، برای جریان تحجر فکری در حوزه ها نموده اند، نشانگر عمق چالش این جریان با مشی امام (ره) در عرصه مبارزه سیاسی و اجتماعی، پی برد. به عنوان نمونه، زمانی که امام راحل(ره) استراتژی « سرنگونی رژیم پهلوی » را مطرح می ساخت، سردمداران این جریان ، سخن از « اجرای قانون اسلامی مشروطه » را به بیان می آوردند .
علاوه بر اینها رژیم پهلوی با در اختیار داشتن همه ابزارهای تبلیغی، فرهنگی و هنری و با اتکا به منابع عظیم ثروت ملی و پشتوانه سیاست و حمایت ابرقدرت ها و در پناه سرسپردگی به آمریکا، از همه شگردها و روشها، برای انزوای امام (ره) در صحنه سیاست و قدرت ، استفاده می کرد و طبعا با تمام توان برای عدم شکل گیری جریان انقلاب اسلامی، همه تلاش خود را به کار می برد. در این میان، جریان های از پیش گفته شده، عمدتا به عنوان ابزاری برای اغراض رژیم پهلوی و تحقق اهداف استعماری آمریکا مورد استفاده یا سوءاستفاده رژیم پهلوی قرار می گرفتند. اسناد و مدارک ساواک نشان می دهد که طراحان تبلیغاتی رژیم پهلوی، چگونه تلاش می کردند که از هر موضوعی برای برانگیختن این رقابت ها استفاده کنند و در جهت تضعیف رهبری امام و روحانیت، بهره برداری نمایند.
بدیهی است که نمی توان اینگونه تلقی کرد که همه چهره ها و شخصیت های به کارگرفته شده برای این هدف با انگیزه سوء و آگاهانه در این دام می افتادند، ولی به هرحال نتیجه یکی بود. این رقابت های فشرده و حاد ، در آستانه انقلاب و شرایط پیچیده و دشوار سال های 56 و 57، می توانست حرکت اسلامی مردم را با ناکامی مواجه سازد . اما چه عوامل و زمینه هایی در رهبری امام خمینی (ره) نهفته بود که در این میدان، رهبری بلامنازع و مقتدرانه امام(ره) را رقم زد .
- ویژگیهای استراتژی و رهبری امام خمینی(ره) :
1) حقانیت و منطقی بودن مواضع :
مواضع سیاسی و شعارهای انقلابی امام خمینی(ره) در هر مقطعی، برخاسته از متن نیاز جامعه و کاملا مستدل و قابل قبول بود. در اتخاذ این مواضع، آنچه برای امام(ره) مهم بود، مبانی مسلم شرعی در چارچوب مستدل و منطقی آن مواضع و شعارها بود، نه ملاحظات محافظه کارانه یا رادیکال مآب. نخبگان جامعه نمی توانستند در برابر استدلال های محکم، شفاف و مبتنی بر بدیهیات عینی، نقض یا نقصی بر آن وارد سازند. وجدان عمومی جامعه و توده مردم هم منطقی بودن این مواضع و درستی آن را تشخیص می داد. هنگامی که امام(ره) برخلاف بسیاری از جریان ها و سردمداران رقیب، شاه و آمریکا را منشاء همه مفاسد و مشکلات معرفی نمودند و شعار «شاه باید برود» را مطرح ساختند، این شعار، برای نخبگان جامعه مستدل و منطقی بود و برای مردم نیز، پذیرفتنی و قابل درک. همه می دیدند که موضعگیری های دیگران، در برابر این شعار ناشی از ترس و محافظه کاری است. همانگونه که در برابر استراتژی مبارزه مسلحانه برخی گروهها، که برخاسته از تحلیل های سطحی و انگیزه های غیرمنطقی و احساساتی بود، امام(ره) از هرگونه تأثیری خودداری ورزید و هیچگاه تحت تأثیر توصیه ها و فشارهای حامیان آنان قرار نگرفت؛ دریافت عمومی جامعه نیز از موضع گیری ها و روش سیاسی امام(ره) چنین بود که این مواضع، پخته، جدی، منطقی، مبتنی بر استدلال، دور از هیاهو زدگی و جوزدگی و کاملا منطبق با نیاز و مصلحت عمومی انقلاب و جامعه و همچنین متکی بر اصول، مبانی و ارزش های اسلامی است.
2) صداقت و خلوص سیاسی:
آنچه امام(ره) را از دیگران جدا می ساخت و حتی برای کسانی هم که با مشی ایشان موافق نبودند نیز احترام و تحسین به همراه داشت، خلوص سیاسی و عدم شائبه های قدرت طلبانه در ایشان بود. اساساً فضای بینشی امام (ره) درباره مقوله سیاست، با آنچه در ذهن و دل بسیاری از فعالان برجسته و مشهور سیاسی وجود داشت، متفاوت بود. انگیزه امام از ورود در عرصه سیاست و برعهده گرفتن مسئولیت و رهبری یک انقلاب بزرگ، تنها انجام تکلیف الهی بود. البته این انگیزه، هرگز با تدبیر، دوراندیشی و آینده نگری منافات ندارد. برخلاف برخی برداشت های ناقص و غلط درباره «تکلیف مداری» که موجب نقد و رد موضوع می شود وجود این انگیزه در امام خمینی(ره) با توجه به معنی درست آن، عمیق ترین دوراندیشی ها و آینده نگری ها را در تصمیمات و روش سیاسی ایشان، ایجاد می کرد. امام در اندیشه انجام تکلیف الهی خود بود و همین انگیزه نیز بسیاری از آفات و آسیب هایی را که تهدیدگر رهبران جنبش ها و نهضت های مردمی است را رفع می کرد.
افراط و تفریط ، ملاحظه جوسازی ها و فضاسازی های مصنوعی تبلیغاتی در داخل یا خارج از کشور، فروافتادن در دام زدو بندها و بده و بستان های رایج سیاسی، جمود ورزیدن بر تصمیم یا تشخیص خاصی، پس از احساس ضرورت تغییر آن، تأثیرگذاری منافع شخصی در تصمیم گیری ها، خودمحوری و خودکامگی، تلاش برای خروج رقبا از صحنه به هر قیمت، زندانی شدن در حصار حزب و گروه و جریان خاص، فراموش کردن اهداف، یأس و دلزدگی و احساس بن بست در فراز و نشیب ها،... و آفات و آسیب هایی از این قبیل، برای کسی که تلاش سیاسی خود را به عنوان وظیفه ای دینی و در چارچوب ارزش های الهی، تعریف و تنظیم کرده است، تهدیدی بسیار کم بها و بی ارزش محسوب می گردد. البته صداقت سیاسی، هرگز به معنی ساده لوحی و ساده اندیشی نیست، و هوش سرشار و فراست الهی امام(ره) هیچگاه اجازه نمی داد صداقت و خلوص سیاسی، به ساده لوحی و زودباوری و ساده اندیشی تبدیل شود چاپ
وجود همین ویژگی در امام بود که تغییر مواضع بخش قابل توجهی از افرادی که در خدمت رژیم پهلوی بودند را به دنبال داشت، و در نتیجه توطئه آمریکایی کودتا علیه انقلاب و رودررو کردن ارتش و انقلابیون را خنثی ساخت.
3) قاطعیت و استواری در رفتار سیاسی :
نتیجه طبیعی منطقی بودن مواضع و تصمیمات و نیز تکلیف مداری، استواری و ایستادگی برای رسیدن به اهداف و تحقق برنامه هاست. امام خمینی(ره) در مقاطع حساس و سرنوشت سازی به خصوص در دوران اوج گیری و شتاب انقلاب بر سر راه انقلاب قرار می گرفت و با استواری و قاطعیت آنچه را تشخیص داده بود، بی پروا و شجاعانه دنبال می کرد و از آنجا که متکی بر پشتوانه قوی ایمان و انگیزه الهی بود، هرگز دچار سستی و تردید نمی شد. در شرایطی که برخی گروهها و جریان های سیاسی، با تغییر روش های رژیم شاه یا عقب نشینی های تاکتیکی و یا تهدیدهای خارجی، به پیدا کردن راههای میانی و مذاکره و مصالحه با عوامل رژیم رضایت می دادند، نهیب و هشدار قاطعانه امام بود که مردم را به حرکت در می آورد و راه را باز می کرد. نمونه های بارزی از این استحکام و قاطعیت وجود دارد که تحلیل و بررسی موشکافانه هر کدام با توجه به همه شرایط و واقعیات آن دوران انسان را به شگفتی وا می دارد. این ویژگی در رهبری امام خمینی(ره)، گاهی برای یاران و شاگردان نزدیک ایشان هم شگفت انگیز می نمود. تصمیم تاریخی امام برای بازگشت به کشور و نیز اعلام لغو حکومت نظامی در 21 بهمن 57 که در تحقّق پیروزی انقلاب نقش اساسی داشت دو نمونه از دهها نمونه ای است که ناشی از استواری و قاطعیت امام بود و در پیشبرد انقلاب و عبور آن از گردنه ها و پرتگاه های فراوان نیز تأثیر بارزی داشت.
4) ارائه طرح برای آینده :
پس از اوج گیری نهضت روحانیت و قیام 15 خرداد 42 و در شرایطی که نیروهای انقلابی و مبارز، ضرورت تحولی اساسی را در جامعه احساس می کردند، یکی از مهم ترین دغدغه ها، «طرح آینده» بود. حداقل دو تجربه ناکام در ذهن عمومی جامعه وجود داشت که هر طرحی برای مبارزه را به چالش می کشید. مبارزات دوره مشروطیت و انحراف آن به نفع استعمار انگلیس و استقرار رژیم پهلوی و نیز مبارزات ملی شدن صنعت نفت و عدم مدیریت موفق آن در نیل به اهداف که عملاً دیکتاتوری و وابستگی بی قید و شرط شاه را به آمریکا در پی داشت استراتژی مبارزه و هدف آن را مواجه با دشواری می ساخت. از طرفی مبارزه با استبداد و وابستگی شاه در چارچوب قانون اساسی و رژیم سلطنتی، ناموفق می نمود و از سوی دیگر، طرح هرگونه جایگزینی در شرایط حاکمیت نظام دو قطبی در ساختار سیاسی بین الملل و همسایگی دیوار به دیوار ایران با شوروی و نفوذ عمیق آمریکا در لایه های مختلف اقتصاد و سیاست و فرهنگ کشور بسیار حسّاس و خطیر تلقی می شد. در این میان نظریه سیاسی امام خمینی(ره) در قالب کتاب «ولایت فقیه یا حکومت اسلامی»، در سال 49 مخفیانه منتشر شد و خلاء طرح جایگزین را پر کرد. این کتاب که مطالب درسهای امام در نجف اشرف بود دور از چشم مأموران ساواک و دست به دست بین نیروهای مؤمن و انقلابی می گشت و اندیشه استوار نظام سیاسی اسلام را القاء می کرد. اهمیت انتشار این کتاب در آن زمان برای جهت دار کردن مبارزه و برانگیختن مباحث تحقیقاتی و علمی پیرامون چگونگی تشکیل یک حکومت دینی، با توجه به اقتضائات زمان و تجربه های بشری، و قابل عمل نشان دادن این هدف، و نیز تشدید و تقویت انگیزه های اسلامی مبارزه، انکارناپذیر است. البته این کتاب حاوی استدلال های فقهی برای اثبات مسئله و ارکان و کلیات آن بود، ولی همین اصول و ارکان، در ارائه دورنمایی از آینده دورنمایی که از پشتوانه ای دینی و اعتقادی و تاکید و تأیید مرجع تقلیدی برجسته برخوردار است بسیار موفق و مؤثر بود و نشان می داد استراتژی مبارزه امام، استراتژی ای آینده نگر، واقع بینانه و درازمدت است و حرکت امام(ره) فراتر از جنبه سلبی، دارای جنبه اثباتی و ایجابی هم هست. این عامل قطعاً در شکل گیری رهبری بلامنازع امام مؤثر بود و چشم انداز روشنی را برای مبارزه ترسیم می کرد.
5) شیوه رهبری حضرت امام خمینی (ره) :
از آنجا که انگیزه، بینش و روش سیاسی امام(ره) برخاسته از ایمان و معرفت عمیق دینی و الهی وی بود، شیوه رهبری ایشان نیز مختصات ویژه ای داشت که اعمال همین شیوه ها ، موجب گسترش چتر رهبری ایشان و جذب و جلب اقشار و نیروهای انقلابی می شد و حتی به تدریج رقبای ایشان را هم به همکاری و همراهی وا می داشت . گرچه واقعیات پس از انقلاب، پرده از روی انگیزه های بسیاری از این همراهی ها برداشت، ولی نفس همراهی نشان دادن این چهره ها، حکایت از توفیق شیوه رهبری ایشان داشت. تأمل و تدبیر در تصمیم گیری ها، مشورت با اهل نظر و شنیدن همه دیدگاهها، سعه صدر در برخورد با مخالفان تا جایی که به اصول و آرمان ها لطمه ای وارد نسازد صراحت در میان نظرات، امانتداری و حفظ اسرار یاران و همراهان، استفاده و بهره برداری از همه نیروهای دارای حداقل صلاحیت، در سپردن امور به آنان، برخورد متواضعانه، عاطفی و اخلاقی با همراهان و همکاران، رعایت حیثیت و حرمت اجتماعی دست اندرکاران، اعمال شیوه های تربیتی و اخلاقی بیش از شیوه های ادارای و حکومتی؛ از مهم ترین نکاتی است که در روش رهبری امام ملاحظه می شود. البته هیچکدام از این امور، مانع عمل امام به آنچه آن را «تکلیف» تشخیص می دادند، نمی شد و چه بسا چه قبل و چه پس از شکل گیری نظام جمهوری اسلامی نظر و عقیده دیگران را می شنیدند و مشورت های لازم را انجام می دادند، ولی در مواردی نیز به تشخیص و تصمیمی، برخلاف نظر مشاوران می رسیدند و با توجه به اقتضائات و مصالح، همان را عملی می ساختند. این اصول و شیوه رهبری همواره به تحکیم و افزایش اعتماد به ظرفیت و توان رهبری امام(ره) کمک می کرد و در شکل گیری رهبری بلامنازع ایشان مؤثر بود .
6) موفقیت تدابیر امام (ره) در صحنه عمل :
رهبری یک انقلاب، آنگاه موفق است که در صحنه عمل و میدان تجربه، کارآمدی و توفیق خود را بنمایاند، و این کارآمدی واقعیتی است که توده مردم و اقشار انقلابی بخصوص نخبگان و چهره های شاخص جامعه قادرند تا آن را لمس کنند و دریابند. امام خمینی(ره) در طول شکل گیری انقلاب اسلامی، و در تعامل و پیوند متقابل با انقلابیون و نیروهای مبارز، درستی استراتژی و تصمیمات خود را نیز به منصه ظهور می رساندند. همان گونه که پس از پیروزی انقلاب هم، هشدارها و رهنمودهای ایشان، در مدت زمانی کوتاه یا بلند ؛ اتقان و درستی خود را می نمایاند. البته در این عرصه، غالباً اجماع و اتفاق نظر حقیقی بین اقشار و آحاد جامعه به وجود نمی آید، زیرا مخالفان و رقبا هرگز موفقیت ها را بر نمی تابند، ولی حقیقت بالاخره خود را نشان می دهد. در جریان شکل گیری و رشد یک انقلاب، موفقیت گام هایی که رهبری در پیشبرد انقلاب بر می دارد و درستی تحلیل ها، هشدارها و رهنمودهای او، خود به خود در تکوین و تحکیم رهبری، نقشی اساسی داشته و بتدریج، اعتماد عمومی را به او جلب می نماید و عملاً نیز برجستگی و شایستگی او را نشان خواهد داد.
*** نتیجه گیری :
رهبری یک جنبش اجتماعی بویژه هنگامی که به یک انقلاب واقعی تبدیل شود از مهم ترین عناصر و عوامل توفیق یا ناکامی آن جنبش و انقلاب است. در جریان شکل گیری و گسترش انقلاب اسلامی، که از سال 40 با نهضت روحانیت آغاز شد، گرچه گروه ها، شخصیت ها و چهره های موجه و سابقه دار سیاسی کم و بیش حضور داشتند و جریان های دیگری هم در این دوره 15 ساله به وجود آمد که همه خود را شایسته رهبری حرکت مردم ایران می دانستند و حتی با برخورداری از پشتوانه های حزبی و گروهی و یا حمایت های تبلیغاتی خارجی، به رقابت با جریان اسلامی و رهبری امام خمینی(ره) برانگیخته شدند، ولی در یک مسیر تدریجی روبه شتاب، رهبری بلامنازع انقلاب، به شکلی بارز و برجسته، در شخص امام خمینی متبلور شد. در این پدیده قطعاً جایگاه فقهی و شأن مرجعیت امام(ره) و نیز خصوصیات معنوی ایشان بی تأثیر نبوده است، ولی هرگز نمی توان پیدایش این اجماع نخبگان و توده مردم را در چارچوب نظریه رهبری کاریزماتیک به همین عوامل منحصر ساخت؛ بلکه عواملی همچون حقانیت و منطقی بودن مواضع سیاسی، صداقت و خلوص، قاطعیت و استواری، ارائه طرحی برای آینده، شیوه رهبری و توفیق عملی استراتژی مبارزه، در تکوین این رهبری مؤثر بوده و تحلیل واقع بینانه این روند تدریجی، نشان می دهد که شکل گیری رهبری بلامنازع امام خمینی (ره) ، مسیری کاملاً منطقی و عقلانی داشته است . البته این روند بدون تأییدات و الطاف الهی که در مجموعه روند انقلاب اسلامی تا به امروز همواره به طور معجزه آسایی پشتوانه این انقلاب بوده است تحقق نمی یافت .