پیامبر اعظم (ص)، محور وحدت

پیامبر اعظم (ص)، محور وحدت


تاریخ انتشار : Publish : نسخه قابل چاپ Print

پیامبر اکرم (ص) فرمود:جماعت «وحدت»، مایه رحمت و تفرقه موجب عذاب است. نهج الفصاحه، حدیث 1323

پیامبر اعظم (ص)، محور وحدت

حضرت محمد بن عبدالله (ص) در روز دوشنبه دوازدهم ربیع الاول سال عام الفیل دیده به جهان گشود. پدرش عبدالله قبل از او از دنیا رفت و مادرش آمنه و عبدالمطّلب، جدّ بزرگوارش، کفالت او را بر عهده گرفتند. در همان سنین او را برای شیر دادن به دایه ای به نام حلیمه سعدیه سپردند. بعد از دوران شیرخوارگی، حلیمه وی را به مادرش سپرد و حضرت محمد (ص) از آن به بعد کنار مادر و جدّ خود زندگی می کرد تا به سن شش سالگی رسید. در این زمان، مادر خود آمنه را نیز از دست داد و پس از آن تحت تکفّل و سرپرستی عبدالمطّلب در آمد و تا سن هشت سالگی نیز با ایشان زندگی نمود. در این سن، جدّش را نیز از دست داد و ابوطالب، عموی رسول خدا (ص) و پدر امام علی (ع) کفالت آن حضرت را عهده دار گشت.

رسول اکرم (ص) در مکه بزرگ شد و خدا او را در تمام احوال از پلیدی ها و عادات زشت دوران جاهلیت حفظ فرمود تا به سن جوانی رسید. در تمام قریش، مردی خوش خلق تر و بردبارتر و راست گوتر و در مروّت و رفاقت و حفظ امانت، بهتر از او کسی نبود. به این دلیل بود که مردم مکه به آن حضرت لقب «محمد امین» داده بودند. 25 سال از عمر شریفش می گذشت که با خدیجه، زنی ثروت مند و محترم، ازدواج نمود و در چهل سالگی به نبوت مبعوث گشت. خدیجه، اولین زن و علی بن ابیطالب، اولین مردی بود که دعوت او را پذیرفتند و مسلمان شدند.

حضرت محمد (ص) در راه اثبات دین حق و هدایت کردن مردم در طول 23 سال پیامبری خویش، زحمات و زجرهای بسیاری را متحمل شدند؛ از آزارهای قریش در اوایل بعثت در مکه گرفته تا اذیت های منافقان در اواخر رسالت ایشان در مدینه.

نقش وحدت در پیروزی

به تجربه ثابت شده است که متراکم ساختن نیروها در به وجود آمدن پدیده ها، نقشِ عظیم تری را در تأثیر همان عوامل به طور جداگانه ایفا می کند؛ مثلاً هر گاه بنا شود دایرة المعارفی بزرگ و جامع نوشته شود، این کار هم ممکن است از نیروی شخصِ واحدی پدید آید و هم از روی هم گذاشتن نیروهای جمعی از دانشمندان و متخصصان فن. شکی نیست که صورت دوم، هم جامع تر است و هم اصولی تر و قابل دوام تر.

یک نخ نازک ابریشم هر چقدر نیرومند و محکم باشد قابل گسستن است، اما همان طور که از قدیم گفته اند:

صد هزاران خیط یکتا را نباشد قوّتی

چون به هم برتافتی اسفندیارش نگسلد

بر این اساس، یک ملت متّحد و یک پارچه که تمام نیروهایش را در راه تحقق آرمان ها و اهدافش بسیج می کند و در ساختن کشوری آباد و مستقل از هیچ گونه کوششی دریغ ندارد، طبعاً می تواند در گردباد طوفان حوادث روزگار، روی پایش بایستد و ستاره اقبالش همواره بر تارک آن بدرخشد. چنین ملتی قادر است پر جمعیت ترین ملل جهان را که هدف مشترک و هم بستگی کاملی ندارند در خود هضم کرده، بر آنان پیشی گیرد. به طور قطع یکی از عوامل مهم پیروزی ملت های فاتح در طولِ تاریخ، وجود این اصل در آنها بوده است.

با توجه به نقش عظیم وحدت در تحقق آرمان ها و پیشرفت امور، اسلام به پیروان خود دستور می دهد از این گنج شایگان بهره برداری کنند و از عواقب سوء تفرقه و اختلاف که موجب به هدر رفتن نیروهاست، بر حذر باشند: «واعتصموا بحبل اللّه جمیعاً و لا تفرقوا اذکروا نعمت اللّه علیکم اذ کنتم اعداء فالّف بین قلوبکم فاصبحتم بنعمته اخوانا و کنتم علی شفا حُفرةٍ من النار فانفذکم منها؛(1) و همگی به ریسمان خدا چنگ زنید و از هم متفرق نشوید و به یاد آورید نعمت های خدا را بر شما در آن زمانی که با هم دشمن بودید و میان قلب های شما الفت برقرار ساخت و به موهبت آن با هم برادر گشتید و حال آن که بر لب پرتگاهی از آتش بودید و شما را از آن برهانید.»

دین مبین اسلام ثمره دوری از هم بستگی و دامن زدن به آتش اختلاف را از دست دادن عزت و آسایش و استقلال انسان ها می داند و می فرماید: «و اطیعوا الله و رسوله و لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ریحکم و اصبروا ان اللّه مع الصابرین؛(2) از خدا و پیامبرش اطاعت کنید و هیچ گاه با هم نزاع و اختلاف نکنید که ناتوان خواهید شد و عزت و آسایش تان از بین خواهد رفت. شکیبا باشید که خدا با صبرکنندگان است.»

پیامبر اسلام در ضمن روایتی، یک پارچگی امت اسلام را مایه ایمنی، و تفرقه و اختلاف مسلمانان را موجب هلاک و نابودی می داند؛ آن جا که می فرماید: «همراه عموم باشید، زیرا دست خدا با جماعت است. از تفرقه بپرهیزید، زیرا همان طور که گرگ، گوسفندهای از گله مانده را شکار می کند، اهریمن نیز افراد بازمانده از اجتماع را شکار می نماید.»

پیامبر اکرم (ص) در رفتار با مردم همواره بردبار و حلیم بودند، به طوری که با اخلاق کریمانه خویش و با مهر و محبت بی شائبه، جان ها را شیفته خود ساختند و تا آن جا که توانستند در جامعه منحط آن روز عربستان انسان هایی را تربیت کردند که هر کدام الگویی برای انسانیت و حجّتی برای اثبات اصالت این آیین آسمانی شدند. خداوند درباره خلق و خوی آن حضرت در قرآن خطاب به پیامبر (ص) می فرماید: «همانا تو بر خلقی عظیم آراسته ای».(3) در جای دیگر می فرماید: «ای پیامبر! به موجب رحمت و لطف الهی است که تو با مردم مهربان هستی و اخلاق نرم و ملایمی داری. اگر خشن و سخت دل بودی و اخلاق درشتی داشتی، همه از دورت پراکنده می شدند. پس بر آنها ببخشای و بر ایشان آمرزش بخواه و در کارها با ایشان مشورت کن و آن گاه که بر کاری تصمیم گرفتی بر خدا توکل کن، چه آن که خدا توکل کنندگان را دوست دارد.»(4)

سیره همه انبیا بر همین منوال بوده است که همواره با مردم به ملایمت و مهربانی رفتار می کردند؛ هم چنان که خداوند متعال درباره اعزام حضرت موسی و برادرش هارون به سوی فرعون فرمود: «با فرعون، نرم و ملایم سخن بگویید، شاید در اثر سخنان نرم شما متذکر حقایق شود یا از عذاب الهی بهراسد.»(5)

ارزش و اهمیت این صفت پسندیده تا آن جاست که وقتی «اسامة بن شریک» از رسول خدا (ص) پرسید: ای پیامبر! بهترین چیزی که به انسان عطا شده چیست؟ حضرت فرمود: حسن خلق.(6) حضرت امام حسین (ع) نیز می فرمایند: رسول اکرم (ص) فرمودند: برای افراد خوش خلق پاداشی است مثل پاداش کسانی که روزها را روزه می گیرند و شب ها را نماز می خوانند.(7) و باز از آن حضرت نقل شده است که فرمود: خوش خلقی، گناهان را ذوب می کند و از بین می برد؛ همان طوری که خورشید یخ را ذوب می کند.(8)

حضرت رضا (ع) از رسول خدا (ص) نقل می کند که فرمود: «جبرئیل از جانب پروردگارم بر من نازل شد و گفت: ای محمد! بر تو باد که حسن خلق را ملازم خود سازی، زیرا بد خلقی، خیر دنیا و آخرت را از بین می برد. سپس فرمود: آگاه باشید که شبیه ترین شما به من کسانی هستند که اخلاقشان از همه نیکوتر باشد.»(9)

رسول اکرم (ص) در مقابل تندخویی های دیگران بسیار ملایم و مهربان بود. روزی عربی بیابانی با لحنی تند و خشونت آمیز خطاب به ایشان گفت: یا محمد! آیا این مال، مال خداست یا مال پدر توست؟ در این هنگام یکی از حاضران به قصد جان او شمشیر کشید، ولی پیغمبر (ص) او را از این کار باز داشت و فرمود: او را واگذار، زیرا هر صاحب حقی را سخنی هست. رسول اکرم (ص) در برابر آن اعرابی تبسّمی بر لب آورد و چیزی جز این نگفت که: ای وای بر تو... اگر من عدالت نکنم کدامین کس عدالت کند و خواهد کرد؟(10)

در یکی از روزها وقتی حضرت رسول (ص) عازم مسجد بودند در بین راه شخصی خدمت ایشان آمد و مدعی شد که من از شما طلب کارم و همین الآن و همین جا بایستی طلب مرا بدهید. پیغمبر (ص) فرمودند: اولاً، شما از من طلب کار نیستید و ثانیاً، چون پول همراه ندارم، اجازه بدهید که بروم منزل و برای شما پول بیاورم. گفت: نمی گذارم حتی یک قدم از این جا بردارید. هر چه پیامبر نرمش نشان دادند، او بیشتر خشونت کرد تا آن جا که عبا و ردای پیامبر اکرم (ص) را گرفت و به دور گردن حضرت پیچید و کشید، به طوری که اثر سرخی آن در گردن مبارک حضرت به جا ماند. مسلمانان که در مسجد منتظر پیامبر (ص) بودند، وقتی دیدند آن حضرت تشریف نیاوردند بیرون آمدند و متوجه شدند یک نفر یهودی جلو ایشان را گرفته است. خواستند او را کنار کشیده و احیاناً کتک بزنند، اما حضرت فرمود: شما کاری نداشته باشید. من خودم می دانم که با رفیقم چه باید بکنم. آن قدر نرمش نشان دادند که یهودی در همان جا گفت: '' اشهد ان لا اله الا الله و اشهد انک رسول اللّه `` و افزود: این چنین قدرت و بردباری و تحملی از عهده یک فرد عادی، خارج است و شما مسلّماً از جانب خدا مبعوث شده اید.(11)

ویژگی های وحدت آفرین رسول خدا (ص)

پیامبر رحمت (ص)، مظهر انسان کامل بود؛ چنان که قرآن کریم می فرمایند: «انّک لعلی خلق عظیم؛(12) تو را خلقی عظیم است». آن حضرت با چهره گشاده از مردم استقبال می کرد، در کارهای عمومی، همکاری وافر داشت و به کسی فرمانِ کاری نمی داد، با کسی که به او ستم می کرد، رحیم و مهربان بود و به عیادت وی می رفت و در حق او دعا می کرد. به دلیل همین خُلق عظیم بود که او را «رحمةٌ للعالمین» خواندند. حتی در فتح مکه، پس از آن که پیروز شد، همه فکر می کردند بر سر آنها خواهد تاخت؛ در حالی که فرمود: «از سر خطاها و لغزش های شما گذشتم.»

در جنگ حنین نیز وقتی اسرا را نزد او آوردند، خواهر رضایی اش شیما از پیامبر (ص) طلب بخشش کرد. حضرت با آن که در جنگ سختی فراوانی کشیده بود، او و تمامی افراد قبیله اش را آزاد کرد. اینها و بسیاری دیگر از فضایل اخلاقی رسول خدا (ص) باعث شد که مسلمانان بیش از پیش متحد گردند.

او در مسیر دعوت خود، برای اتحاد و وحدت مردم، در برخورد با قوم جاهل، چنان متحمل مرارت ها شد که فرمود: «ما اوذی نبیّ مثل ما اوذیت؛ هیچ پیامبری مانند من سختی نکشید.»

موفقیت پیامبر اکرم (ص) در قرآن مجید

از مهم ترین توفیقات پیامبر گرامی اسلام (ص)، ایجاد وحدت و برادری در میان قومی بود که جز قتل و غارت افتخار دیگری نداشتند. قرآن مجید این واقعیت را چنین بیان می کند: «و همگی به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید و نعمت خدا را به یاد آورید که چگونه دشمن یک دیگر بودید و او میان دل های شما الفت ایجاد کرد و به برکت نعمتِ او برادر شدید و شما بر لب حفره ای از آتش بودید و خدا شما را از آن نجات داد. خداوند این چنین آیات خود را برای شما آشکار می سازد. شاید پذیرای هدایت شوید.»(13)

این آیه به نعمت بزرگ اتحاد و برادری اشاره می کند و وضعیت اندوه بار گذشته مسلمانان را یادآوری می نماید. اگر سابقه دشمنی و عداوت را در گذشته اعراب به درستی مطالعه کنیم که چگونه کینه های ریشه دار در طول سال های متمادی در دل های آنان انباشته شده بود و چگونه یک موضوع جزئی و ساده کافی بود آتش جنگ خونینی را در میان آنها بیفروزد و مخصوصاً با توجه به این که مردم نادان و بی سواد و نیمه وحشی، حاضر به فراموش کردن کوچک ترین مسائل گذشته نبودند، اهمیت موفقیت رسول گرامی اسلام (ص) در ایجاد وحدت و برادری آشکارتر می گردد و ثابت می شود که از طریق عادی و معمولی امکان پذیر نبود که در طی چند سال، از چنان ملت پراکنده، کینه توز و نادان، ملتی واحد، متحد و برادر ساخته شود.

با هجرت پیامبر (ص) به مدینه همه احساس کردند گویا گشایشی به وجود آمده است. لذا دل ها متوجه و بیدار شد. وقتی مردم شنیدند پیغمبر (ص) وارد قبا گردیده، شوق دیدن ایشان روز به روز در دل آنان بیشتر شد. این نسیم لطیف و ملایم، به طوفانی در دل های مردم تبدیل شد و آنها را عوض کرد. ناگهان احساس کردند عقاید و عواطف و وابستگی های قبایلی و تعصّبات آنها، در چهره و رفتار و سخن این مرد محو شده است. همین طوفان بود که ابتدا در دل ها انقلاب ایجاد کرد و سپس بعد به اطراف مدینه گسترش پیدا نمود، دژ طبیعی مکه را تسخیر کرد و سرانجام به راه های دور قدم گذاشت و تا اعماق دو امپراتوری بزرگ آن روز؛ یعنی ایران و روم پیش رفت.

اولین کار پیامبر (ص)، ایجاد وحدت در میان مردم مدینه بود، زیرا سه قبیله مهم یهودی به نام های: قبیله بنی قینقاع، بنی نضیر و بنی قریظه که در مدینه ساکن بودند، از حیث فرهنگی بر مردم مدینه برتری داشتند. آنها اهل کتاب بودند و معارف دینی و عقیدتی را می شناختند. به واقع اینان طبقه روشن فکر مدینه محسوب می شدند. به همین دلیل مردم آن جا را تحمیق و تحقیر می کردند. بنابر این پیغمبر (ص) در ابتدا یک میثاق دسته جمعی عمومی ایجاد کرد.

وقتی پیغمبر وارد مدینه شدند، بدون این که هیچ قراردادی امضا و یا مذاکره ای کرده باشند، روشن شد که رهبری این جامعه متعلق به اوست؛ یعنی شخصیت و عظمتش به طور طبیعی همه را در مقابل او خاضع کرد. آن حضرت میثاقی نوشت که همگان آن را قبول کردند؛ این میثاق درباره تعامل اجتماعی، معاملات، منازعات، دیه، روابط پیغمبر با مخالفان، یهودی ها و غیر مسلمانان بود.

اقدام بسیار مهم بعدی پیامبر (ص) ایجاد اخوّت بود. اشرافی گری و تعصّب های خرافی و غرور قبیله ای و جدایی قشرهای گوناگون مردم از یک دیگر، مهم ترین بلای جوامع متعصّب و جاهلی آن روز عرب بود. پیغمبر با ایجاد اخوّت، این انحرافات را زیر پای خودش له کرد و گفت: شما دو نفر با هم برادرید. آن حضرت، اشراف و بزرگان را کنار بردگانِ مسلمان شده قرار داد و با این کار، همه موانع وحدت اجتماعی را از بین برد.

یکی از دانشمندان اروپایی می گوید: اگر من در قرن بیستم در مقابل پیشوایان دانش اروپا با صدای بلند بگویم که روح حضرت محمد (ص) بزرگ ترین روحی است در میان بشر که از بدو پیدایش وی تا امروز پیدا نشده است، کسی نمی تواند در صحت گفتار من تردید کند و اگر کسی در این سخن تردید نماید، می گویم در جهان فردی را نشان دهید که به تنهایی در یکی از این امور موفق شده باشد:

1. ملتی مانند جامعه عرب را که به قبایل متعدد، منقسم و دشمن یک دیگر بودند، متحد کند؛

2. قانونی برای زندگی بشر و نجات او بیاورد که ملت دور افتاده عرب را در سایه آن قانون بر دنیا سیادت دهد.(14)

در صدر اسلام، پیامبر (ص) به همراه 740 نفر در منطقه «نخلیه» حضور داشتند که جبرئیل نازل شد و فرمود: خداوند میان فرشتگان عقد برادری بسته است. حضرت نیز میان اصحابش عقد اخوّت بست و هر کس با کسی برادر شد. ابوبکر با عمر، عثمان با عبدالرحمن، سلمان با ابوذر، طلحه با زبیر، مصعب با ابوایّوب انصاری، حمزه با زید بن حارثه، ابودرداء با بلال، جعفر طیار با معاذ بن جبل، مقداد با عمار، عایشه با حفصه، ام سلمه با صفیه و شخص پیامبر (ص) با علی (ع) عقد اخوّت بستند.(15)

در جنگ احد پیامبر (ص) دستور داد دو نفر از شهدا به نام های عبدالله بن عمر و عمر بن جموح را که میانشان برادری برقرار شده بود، در یک قبر دفن کنند.(16)

وضعیت جامعه عرب قبل از اسلام

نظری گذرا به تاریخ و بررسی وضعیت جامعه جاهلی عرب، ثابت می کند که پیامبر اکرم (ص) برای به وجود آوردن وحدت و یک پارچگی بین مسلمانان، تلاش و کوشش فراوانی نموده است. عربِ پیش از اسلام و مردم دوره جاهلیت، در سراسر زندگی خود جز کشتن و غارت کردن یک دیگر پیشه ای نداشتند و همواره به جدال و صف آرایی در مقابل هم می پرداختند و خون و خون ریزی از افتخارات آنها به حساب می آمد. امیرالمؤمنین (ع) در تشریح چنین وضعیتی می فرماید: «شما ای ملت عرب! به بدترین دین و در بدترین دیار - در میان ریگ زارهای خشن و در کنار مارهایی که از آوازها نمی رمیدند - می زیستید، گنداب تیره می نوشیدید و غذای ناگوار می خوردید، وحشیانه خون می ریختید و وقعی به خویشان نمی گذاشتید، بت ها را می پرستیدید و چشم از گناهان فرو نمی بستید.»(17)

در توصیف وضعیت اعراب قبل از اسلام، همین بس که آن زمان را دوران «جاهلیت» نامیده اند که خود توصیفی شایسته و منطبق با واقعیات آن زمان است. محمد بن جریر طبری درباره زندگی عرب گزارش جالبی دارد، وی می نویسد: قوم عرب، خوارترین، بدبخت ترین و گمراه ترین قوم بود که در لانه محقّر و کوچک میان دو بیشه شیر ایران و روم زندگی می کرد. سوگند به خدا در سرزمین عرب چیزی موجود نبود که بیگانگان بر آن طمع کنند. هر آن کس از اعراب که می مرد، یک سره به دوزخ می رفت و هر آن که زندگی می کرد و حیات داشت، گرفتار خواری و مشقّت بود و دیگران لگدمالش می کردند. وقتی اسلام در میان ایشان ظاهر شد، آنان را صاحب کتاب، قادر بر جهان، دارای روزی و مالک الرقاب کرد.(18)

آری، اساس جامعه عربی دوره جاهلی بر فقر اقتصادی، خشونت، خون ریزی و غارت گری استوار بود. علاوه بر این، «قبیله»، شالوده حیات و بقای تمام پیوستگی های فردی و اجتماعی عرب به شمار می رفت و تعصّبات قبیله ای باعث جنگ و خون ریزی های فراوان بین یک یا چند قبیله با یک دیگر می شد؛ به طور مثال جنگ بین دو قبیله «اوس» و «خزرج» حدود دویست سال ادامه داشت. در این رقابت ها که گاه به جنگ های بسیار طولانی و کشتارهای وسیع می انجامید و آخرین آنها جنگ «بعاث» بود، نه تنها موجب ضعف سیاسی می گشت، بلکه به امکانات اقتصادی و نظامی این دو قبیله نیز آسیب های جدی می رساند.(19)

حداقل نتیجه این منازعات، عمیق تر شدن ریشه های عداوت و دشمنی میان این دو قبیله بود که منجر به نبردهای طولانی بین آنها می شد که با فاصله های توقف اندک، تا آستانه ظهور اسلام ادامه داشت، اما تمامی این مسائل با آمدن اسلام و بعثت پیامبر (ص) از میان آنها رخت بر بست.

اعلام وحدت اسلامی از سوی پیامبر (ص)

پیامبر گرامی اسلام (ص) برای پیشبرد دین اسلام، نخستین ندایی که سر داد آوای وحدت بود؛ وحدت بر اساس وحدت معبود: «قولوا لا اله الا اللّه تفلحوا». «وقتی معلوم شد خدا یکی است و نسبت همه مخلوقات به او یک سان است و همه بنده اویند و غیرا ز او کسی بر ایشان سیطره و حاکمیت ندارد و هیچ انسانی عبد و معبود انسان دیگر نیست، ثابت می گردد که هیچ فردی نمی تواند آزادی فرد دیگر را محدود کند و او را به اراده خود تحت شرایط و قیودی در آورد».(20) پس ندای وحدانیت اولاً: موجب طرد خدایانی می شد که هر قوم برای خود ترتیب داده بودند و این باعث وحدت در عقیده می شد. ثانیاً: این وحدت در عقیده، وحدت عمل را نیز در پی می داشت.

حضرت محمد (ص) با دعوت مردم به سوی خدا و یگانه پرستی، اولین و مهم ترین اقدام را برای ایجاد وحدت بین مسلمانان عملی ساخت. ایشان علاوه بر این که به انسان ها فهماند که خالق انسان و جهان، فقط خداست، این نکته را نیز تصریح نمود که همه انسان ها با هم مساوی اند و یک منشأ دارند و پدر و مادر همه آنها یکی است و از قول خداوند فرمود: «ای مردم! از پروردگارتان پروا داشته باشید که شما را از یک انسان آفرید و همسر او را نیز از جنس او آفرید و از آن دو، مردان و زنان فراوانی در روی زمین منتشر ساخت.»(21)

مسلّم است وقتی همه بدانند خالق آنها یکی است و همه از یک اصل و یک پدر و مادر به وجود آمده اند، با هم مهربان می شوند و در بین آنها وحدت و اخوّت برقرار می شود.

رسول اکرم (ص) که می دانست مهم ترین عامل بازدارنده از وحدت اسلامی در میان مردم، هم بستگی های نژادی و قومی و تعصّبات قبیله ای است، با رفتار و گفتار خود تمام مردم را یک سان دانست و ملاک برتری میان آنها را فقط تقوا خواند: «ایّها النّاس کلّکم لآدم و آدم من تراب لا فضل لعربیّ علی اعجمی الاّ بالتقوی؛(22) ای مردم! همه شما فرزندان آدم هستید و آدم از خاک آفریده شده است. عرب نمی تواند به غیر عرب برتری داشته باشد، مگر به پرهیزگاری.»

ایشان هم چنین در مقام هدم برتری نژادی و قومی به اصحاب خود فرمود: «آنان که به قومیت خود افتخار می کنند آن را رها کنند که جز زغالی از زغال های جهنم نیست و اگر دست از این کار نکشند نزد خداوند از سوسک هایی که کثافات را با بینی خود حمل می کنند پست ترند.»(23)

آن بزرگوار برای این که تمام قبایل را با هم متحد سازد و موجبات فخر یک قبیله به قبایل دیگر را که سبب اختلاف و جدایی بین آنها بود از میان بردارد، فلسفه وجود قبایل را برای مردم بیان نمود و با استناد به کلام وحی فرمود: نژاد و تشعبّات عشیره ای فقط برای شناسایی و معرفی خلق است و هرگز موجب امتیاز و برتری نیست: «ای مردم! ما شما را از یک مرد و یک زن آفریدیم و شما را دسته دسته و قبیله قبیله قرار دادیم تا یک دیگر را بشناسید.»(24)

بدیهی است چنین دینی که جهانیان را به صلح، سلامت، هم زیستی و هم بستگی در راه علم و پرهیزگاری دعوت می کند بایستی به نام شایسته ای همچون اسلام خوانده شود تا از آن، همان معنا و مقصد عالی انسانی مفهوم گردد. آن گاه برای جلوگیری از دخالت آیندگان در این دین با نزول آیه: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا»(25) دین کامل اسلام را از آن مردم دانست و این تکمیل را اتمام نعمت الهی بر آنان خواند و امکان هرگونه شبهه و تردید و کم و کاستی را از آن زایل ساخت و مژده اتمام نعمت را از انتظار نزول نعمت جدیدی بیرون آورد و در نتیجه، مسلمانان از هرگونه نگرانی راجع به سرنوشت و آینده اسلام آسوده شدند.

این یگانگی در خدا، دین، رسول و کتاب، سنگِ بنیان اسلام بود که توانست در طی قریب 1400 سال آن را از تأثیر نفوذ عوامل بنیان شکن، نگاه دارد و در ارکان دین هیچ گونه اختلاف جوهری به وجود نیاورد. گسترش اسلام در طی مدت کوتاهی، آن هم در عرصه بسیار وسیعی از جهان، حادثه بی نظیر تاریخی بود.

گرایش اقوام، طوایف و پیروان ادیان گوناگون در نواحی مختلف شرق که هر یک دارای مایه های مختلف و مشخص عقلی و عقیدتی بودند، به جای این که در دین اسلام تفرقه ای بیفکند، همه را در قالب تازه ای ریخت و تفاهم بی سابقه ای میان آنان به وجود آورد.

از مهم ترین دستورات اخلاقی و اجتماعی این دین کامل، عدم جنگ و جدال و دعواست. اسلام دوست ندارد مسلمانان به چیزی که گفتنش فایده ای ندارد و در اصطلاح، به حال دیگران بی تأثیر است و یا موجب تفرقه و پراکندگی است، مشغول گردند. بنابر این می فرماید: «و اطیعوا الله و رسوله و لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ریحکم و اصبروا انّ اللّه مع الصّابرین»(26) و نیز می فرماید: «و لا تکونوا کالّذین تفرّقوا و اختلفوا من بعد ما جائهم البیّنات».(27)

هم بستگی ایمانی

پیامبر عزیز (ص) در مسیر تثبیت «هم بستگی ایمانی مسلمانان» مکرراً بر این موضوع تأکید ویژه ای دارد. در بخشی از سخنان حضرت که به قول بعضی پس از فتح مکه و در مسجدالحرام ایراد شده،(28) آمده است: «المسلم اخوا المسلم»(29) و نیز فرمود: «المؤمنون اخوة تتکافی دمائهم و هم ید علی من سواهم یسعی بذمّتهم ادناهم؛(30) همه مسلمانان برادر یک دیگرند و خون هر یک با دیگری برابر است و در برابر اجانب، حکم یک دست را دارند و کوچک ترین آنان، از طرف مسلمانان، می تواند تعهّد نماید.»

ایجاد یک چنین حس مشترک دینی و پیوستگی مذهبیِ واحد بین مؤمنان، در کلام زیبای منسوب به آن حضرت کاملاً مشهود است که: «المؤمنون کنفس واحدة».(31)

تفرقه در روح حیوانی بود

نفس واحد روح انسانی بود(32)

«مولوی» در مثنوی بلند خود بارها به وحدت باطنی انسان های حق پرست (مؤمنان) اشاره کرده است:

... همچو آن یک نور خوشید سما

صد شود نسبت به صحن خانه ها

لیک یک باشد همه انوارشان

چون که برگیری تو دیوار از میان

چون نماند خانه ها را قاعده

مؤمنان مانند نفس واحده

او رمز این پرتوی نورانی را در «روح انسانی و الهی مؤمنان» می داند و می گوید:

... جان حیوانی ندارد اتحاد

تو مجو این اتحاد از روح باد

... جان گرگان و سگان از هم جداست

متحد جان های شیران خداست

پی نوشت ها:

1) آل عمران (3) آیه 102.

2) انفال (8) آیه 48.

3) قلم (68) آیه 5.

4) آل عمران (3) آیه 159.

5) طه (20) آیه 44.

6) المحجة البیضاء، ج 2، ص 284.

7) همان، ص 90.

8) همان.

9) سنن النبی، ص 60.

10) صحیح بخاری، ج 4، ص 200.

11) شیوه زندگانی پیامبر اسلام، بخش سیره نبوی، ص 16.

12) قلم (68) آیه 5.

13) آل عمران (3) آیه 103.

14) درس هایی از مکتب اسلام، سال اول، شماره 5، ص 22.

15) بحارالانوار، ج 38، ص 335.

16) شرح نهج البلاغه ابن الحدید، ج 14، ص 214.

17) نهج البلاغه فیض الاسلام، خطبه 26، ص 92.

18) تفسیر طبری، ج 4، ص 25.

19) غلامحسین زرگری نژاد، تاریخ صدر اسلام (عصر نبوت)، ص 335.

20) کتاب وحدت، تهیه و تنظیم: اداره پژوهش و نگارش وزارت ارشاد اسلامی، ص 158.

21) نساء (4) آیه 1.

22) مرتضی مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران، ص 51.

23) سنن ابی داود، ج 2، ص 624.

24) حجرات (49) آیه 13.

25) مائده (5) آیه 3.

26) انفال (8) آیه 46.

27) آل عمران (3) آیه 105.

28) به نقل از مجله التقریب، ص 63.

29) کنزالعمال، ج 1، ص 149.

30) اصول کافی، ج 1، ص 404.

31) به نقل از: ابوالفتوح رازی، تفسیر روح الجنان، ج 1، ص 621 و نیز احادیث قصص مثنوی، ص 159.

32) مثنوی معنوی، دفتر چهارم، ص 418 - 411 و دفتر دوم، ص 188.